حال و هوای سر صحنه چگونه بود؟ به نظر می رسید که این فقط یک بازی سرگرم کننده با دوستان بود.
AG: من نمی توانم آن را تحمل کنم. من همیشه از جایی آمده ام که کلمات قدرت دارند و هر چه شما بگویی آن را به وجود آورده ای. بنابراین هرکسی که میگوید «دو نفر وحشتناک»، من آنها را همان موقع رد میکنم و میگویم، «دو نفر وحشتناک نیست، بلکه فوق العاده دو نفر.» یا میشنوم، “اوه، دخترها خیلی سخت هستند” و میگویم، خوب پس آیا شما به من میگویید من خیلی خوش شانس هستم که فقط پسر دارم، اما متوجه میشوید که دارید با یک زن صحبت میکنید؟ من از آن متنفرم. مادر من، درست مثل مادر کارلی، همه دختران را دارد، و مادرم به من گفت که آن را با دنیا عوض نمیکرد. او عاشق بزرگ کردن ما بود. خیلی سرگرم کننده بود. من فکر میکنم بسیاری از مردم به هر حال دوست دارند از جنبههای منفی بیرون بیایند، بنابراین من دوست دارم حتی قبل از اینکه به آن بپردازند، روایت را تغییر دهم.
منبع
مدلینگ در این کمپین چه تفاوت یا شاید خاصتر از حضور در مقابل دوربین برای یک کمپین مد برتر یا راه رفتن در باند فرودگاه بود؟
AG: تنها چیزهایی که ما از دست می دادیم دایناسورهای بیشتر، کامیون های بیشتر و تنقلات بیشتر بود. در یک لحظه ایزاک لوی را گرفته بود و میپرسید که آیا میخواهد برقصد، دوقلوها به چیزی میکوبیدند، یکی پشت صندلی بالا میرفت و من و کارلی فقط داشتیم چت میکردیم.
KK: من برای این عکسبرداری خیلی عصبی بودم زیرا پسرم لوی خیلی خجالتی است و بچه های اشلی است [are] فقط سوپراستارها آنها می دانستند دوربین کجاست و چگونه ژست بگیرند و در زمان مناسب لبخند زدند. و لوی، مانند، زیر پای من پنهان شده بود.
KK: این یک کمپین بسیار معتبر است، و در واقع – اشلی، نمیدانم چنین احساسی دارید یا نه – اما با توجه به اینکه ما هر دو در این صنعت بودهایم و سالها به عنوان مدل کار کردهایم، احساس میکنم که در واقع بازی کردن یک شخصیت در باند فرودگاه یا در یک عکسبرداری آسان تر است. شما به نوعی این شخصیت دیگر را در نظر می گیرید، در حالی که این عکسبرداری عمیقاً شخصی بود.
AG: ما به معنای واقعی کلمه بیش از حد صحبت در مورد آن داشتیم و من می گفتم: “ما این را در پادکست خود، Karlie، با نوشیدنی ادامه خواهیم داد.”
بیایید در مورد برخی از موضوعاتی که در طول فیلمبرداری به وجود آمد بحث کنیم. هر دوی شما در مورد رسیدگی به توصیه های ناخواسته زیاد صحبت کردید، اما من در مورد منفی بودن نیز کنجکاو هستم. وقتی باردار بودم و بعد از اینکه دخترم را به دنیا آوردم، متوجه شدم که بسیاری از والدین، زمانی که برای اولین بار ملاقات میکنید یا با هم ارتباط برقرار میکنید، اغلب با این جملات منفی رفتار میکنند: «آماده باش که دیگر هرگز نخوابی» یا «فعلا زندگی کن تا زمانی که تو زندگی کنی. دیگر زندگی نخواهند داشت» یا «فقط صبر کنید تا آن دو نفر وحشتناک را به هم بزنند». فکر نمیکنم والدین بدانند که این کار را انجام میدهند و شاید این فقط یک راه ناخودآگاه عجیب برای برقراری ارتباط باشد، اما کنجکاو هستم که بدانم شما چگونه با این موضوع مقابله میکنید و چه احساسی در شما ایجاد میکند؟