کریستین تامپکینز در مورد اهمیت زندگی وحشی در این روز زمین

من در مزرعه ی پدربزرگم در سانتا کلارا، کالیفرنیا بزرگ شدم، اما فکر نمی کنم در آن روزها به عنوان مکانی “وحشی” در مورد آن فکر کنم، حتی اگر اساساً در طول دوران کودکی خود در خارج از خانه زندگی می کردم. . اما واقعاً حس وحشی بودن من از ملاقات با ایوان شوینارد، بنیانگذار پاتاگونیا و سقوط از زندگی یک دامدار به زندگی یک کوهنورد ناشی شد. دهه‌های 1960 و 70 بود، بنابراین قراردادها در حال شکسته شدن بود، ما تقریباً همه چیز را از نسل والدین خود رد می‌کردیم. فکر می‌کنم در لحظه‌ای به دنیا آمدم که واقعاً آزادی باورنکردنی را امکان‌پذیر می‌کرد – حرکت از محدوده یک خانواده محافظه‌کارتر و سخت‌گیرانه‌تر به این جنبش برای عشق آزاد، فمینیسم، صلح، حقوق مدنی. لحظه ای عمیق برای بزرگ شدن بود.

نوع خاصی از افراد بی‌عدالتی‌هایی را می‌بینند که در حال وقوع هستند – در مورد ما، آنچه در جهان طبیعی اتفاق می‌افتد – و فقط دنبال آن می‌روند. ما می‌دانستیم که رویکردی خواهیم داشت که زندانیان را نگیریم. برخی از ویژگی های شخصیتی ما، چه خوب و چه بد، در کیک پخته می شوند. و ممکن است ریشه‌های اسکاتلندی-ایرلندی من باشد، اما من به میل خود یک مبارز هستم، که برای کار و فعالیت‌های حفاظتی مناسب بود.

ما پاتاگونیا را زمانی که 21 یا 22 ساله بودم شروع کردیم، و در 40 سالگی من فقط وحشت داشتم. فکر کردم: آیا این مجموع زندگی من است؟ وقتی 50 یا 60 یا 70 ساله شدم، آیا همین کار را انجام خواهم داد؟ بنابراین انگیزه پیدا کردم تا بفهمم در آینده چه کاری می‌خواهم انجام دهم. راستش را بخواهید، نمی‌دانستم این چیست، زیرا هرگز کار دیگری انجام نداده بودم دیگر از پاتاگونیا و سپس وقتی من و داگ در جنوب آرژانتین با هم برخورد کردیم، جذابیت را برای یکدیگر متبلور کرد، بلکه به آن مکان نیز متبلور شد – مثل این بود که چندین لامپ همزمان خاموش می‌شدند و می‌گفتند، همین. من می خواهم انجام دهم که. آنی بود.



منبع