همانطور که جری لورنزو بنیانگذار ترس از خدا آن را در پشت صحنه بیان کرد، او می خواست بدون چشم پوشی از بی عدالتی های نسلی و استثماری که باعث ظهور آمریکا شد، «تجلیل از تجمل آمریکا را جشن بگیرد». او میگوید: «وقتی بزرگ شدم، پدرم داستانهایی از مادربزرگش در حال برداشتن پنبه برایم تعریف کرد. اکنون این تجمل را دارم که کارکنانم برایم کتاب های پارچه ای می آورند و من می توانم پنبه را انتخاب کنم. بنابراین آزادی وجود دارد، و مسئولیتی وجود دارد که از دردهای زیادی ناشی می شود. اما بیشتر از درد، از عشق ناشی می شود.»
کاور غم انگیز نینا سیمون از «میوه عجیب» بیلی هالیدی به نمونه خشمگین کانیه وست از آن در «Blood On The Leaves» به عنوان یک مدل با رنگ کم رنگ – از کلاه بیسبال او با روپوش دوخته شده و هودی یقه دار گرفته تا آدیداس اش- را جذب کرد. از سطح شیبدار خودی سفید هالیوود باول در حالتی بکر و شلخته فرود آمد. کمی پشت سر او یک واکر بی عیب و نقص دیگر بود که یک کیف ورزشی با مارک آدیداس را می برد. همانطور که آمریکا گونزالس در خیاطی سیاه پیش از این نمایش ترس از خدا را افتتاح کرده بود، از طریق نمونه گیری اوافلو و لسون از نیایش رزمی ژوپیتر شارپس در “Glory” – و پس از اجرای زنده زرق و برق دار سامفا – پیام های موسیقایی بیشتری وجود داشت که آسیب های جمعی را منعکس می کرد. تجربه سیاهپوستان آمریکایی
ظاهر گونزالس و چندین ظاهر پس از آن همگی مشکی بودند و – البته نه منحصرا – لباسهای بیرونی دوخته شده در بالای یک شبح شلوار گشاد که به هیچ وجه منحصر به ترس از خدا نیست، بلکه در مرکز آن قرار داشت. چرم ها وارد بازی شدند. شما شروع به ترسیدید که مبادا لفاظیهای ارائه بر مجموعهای که در آنجا ارائه میکرد غلبه کند، همانطور که شروع به تقسیم شدن به رنگها، شکلها و بافتهای متعدد کرد. کتهای پشمی به پوستهها و ژاکتهای بدون یقه روی شلوارهای کتانی به رنگ زرد و سبز کمرنگ تبدیل شدند. شلوار بسکتبال روی شلوار لبهدار، شبحهای ترس از خدا را در مراحل اولیه به یاد میآورد. چیزی که شبیه بمبافکنهای قیچی تراشیده شده به نظر میرسید یک شبح مردانه کمرنگتر را در بالای شلوارهای شیکتر و هنرمندانهتر ایجاد میکرد، در حالی که تاپهای برش بافتنی، اسپرتی خوشایند را به طرحهای طراحی شده نمای زنانه اضافه میکردند.
ناگهان، برندی که با خط Essentials دقیق و با دقت خنثیاش طرفداران گستردهای در سطح جهانی ایجاد کرده بود، هر چیزی جز خنثی بود. مجاورت تجمل و تروما شیرین و ترش، ناراحت کننده و واقعی بود.
عشق در این اولین نمایش زنده در تاریخ 10 ساله این برند بسیار زیاد بود. ما چندین هزار نفر در کاسه هالیوود بودیم، و وقتی غروب زردآلو در تاریکی سرد فرو رفت، به نظر نمیرسید کسی تمایلی به نشستن روی صندلیهای خود داشته باشد. لس آنجلس مرتباً شوهای مد با بلیط های بزرگ را از مراکز اروپایی می بیند، در اینجا برای سوار شدن به هیاهوی هالیوود، اما این یک قهرمان جدید و بومی در این فضا بود. جامعه ای جمع شده بود و از ماندن لذت می برد. تودههای دود آبی به سمت بالا میوزیدند. در نهایت ما را برای سفارش فراخواندند و سامفای لندن افتتاحیه سه آهنگ خود را از روی یک پیانوی ایستاده تحویل داد. سپس دری در پشت صحنه تاریک باز شد و مجموعه بیرون آمد.
کانیه وست و بیانکا سانسوری در پایین آن سطح شیب دار خود، بی سر و صدا روی صندلی های خود نشسته بودند. وقتی “Blood On The Leaves” رها شد، وست بلند شد و همراه با دیگران در میان جمعیت رقصید. در پایان، ری چارلز آهنگ “America The Beautiful” را خواند و آتش بازی برق های طلایی را به آسمان می تابید. لورنزو گفت: «من نیاز داشتم که همه بخشهای سفر مسیحی، سفر سیاه، و نه فقط بخشهایی را که مردم دوست دارند برای جشن گرفتن انتخاب کنند، به اشتراک بگذارم. می دانی که سفر زیبایی است. اما اگر به هر قسمت از آن توجه کنید و بفهمید که چرا این چیزی است که هست، زیباتر است.» این مجموعه ای به همان اندازه سینمایی و بزرگ بود که سنت آمریکایی اقتضا می کند، اما با تفاوت های ظریف تجربه فرهنگی واقعی غنی شده بود.