در طول 18 ماه اقامت او در شهر، ارتباط آن با خاطرات دوران کودکی او به علاوه برخی مشکلات ویزا، نقش اصلی او را به همراه داشت. “به دلیل مشکلات ویزا احساس کردم در دام افتاده ام. و این همان احساسی است که در تمام دوران کودکی و نوجوانی ام داشتم. من فقط می خواستم خارج شوم، خارج از کنترل بسیاری از عوامل مانند مذهب، مانند سنت – چیزهایی که نمی توانستم آنها را تغییر دهم.
سکهها و زنگها، نشانهایی که از قطعات قدیمی آناتولی برداشته شدهاند، هنگام عبور روی باند فرود میآیند. ما میدانستیم که از آنجایی که هیچ موسیقی متنی وجود ندارد، فقط یک سکوت متمرکز وجود دارد، در حالی که مدلها در اتاقهای ویران شده عاشقانه یک هتل قرن نوزدهمی قدم میزدند که به زودی تخریب خواهد شد. قطاری که از خیاطی قدیمی ساخته شده بود به پارکت کوبیده شده و خراشیده میشد و گرد و غبار را بالا میبرد. یکی از اعضای iD سعی کرد از نمایش Mike & Ike در اواسط نمایش لذت ببرد، اما جعبه آنقدر ضربات کوبه ای آب نباتی ایجاد کرد که دوباره آن را در جیب خود گذاشت.
دیلارا فیندیک اوغلو گفت: “کار من در این دنیا زیباتر کردن این دنیاست.” با این حال، امروز بعد از ظهر، او چیزهای زیادی برای باز کردن داشت – و همه آنها زیبا نبودند. این مرد 32 ساله توضیح داد: «این مجموعه درباره سفر من به سوی آزادی جسمی و روحی است. او توضیح داد که بازگشت در طول همه گیری به زادگاهش، استانبول، روند آزادی را که امروز در باند فرودگاه بیان شد، آغاز کرده بود.
تمایلات جنسی تلطیف شده زیادی وجود داشت – پوست زیادی. فیندیک اوغلو گفت: «این برای من ناشی از احساس به دام افتادن است. من میخواهم بارهایم را از سرم بردارم: احساس میکنم با حیا خفه شدهام، از حیا متنفرم، میخواهم آن را از بین ببرم.» شبح و سرزندگی در مجموعهای که عمیقاً در هم آمیخته بود و چیزی شبیه به کلاسیک بود، به طرز شگفتانگیزی در کنار هم قرار گرفتند.
و به این ترتیب فرآیند تصور و ایجاد مجموعهای آغاز شد که در برخی موارد، تکههای آن – مانند لباس مینی تار تزئین شده با دنیایی از تارهای بافته شده – شش ماه طول کشید. این در چهار مرحله بود که توسط فیندیک اوغلو به عنوان “کودک به دام افتاده”، “دختر خوب زنجیر شده”، “تدفین گذشته خود دیلارا” و در نهایت “تولد دوباره” توصیف شد. برای به دام انداختن عناصر توتمیک از لایههای لاله استفاده شد. پارچههای ابریشمی قدیمی ویکتوریایی به شکل بالا در بدنهها ریخته شدند تا حس زندگی دوم را تقویت کنند. کاپشنهای مردانه پوشیده میشدند، از پشت پایین میکشیدند و در مچ میگرفتند، چون تقریباً غل و زنجیر را کنار میگذاشتند. ظاهری کرست پوشیده شده در جکهای یونیون قدیمی و بالای آن تاجی از قیطانها، انتقال فاندیک اوغلو به اینجا را بیان میکرد.