پیتر مولیر مردم را به فضای ناتمام دعوت کرد که فروشگاه جدید Alaia در خیابان فوبورگ سنت اونوره خواهد بود – یک کار معماری در حال پیشرفت که او آن را فویل عالی برای احساس سومین مجموعه خود می دید: «چیزی خشن و شیک. همزمان.”
با انرژی می ترکید. این مدلها به طور جمعی دیدگاهی مدرن از قدرت گلامازونی فیزیک زنانه را که در دهه 80 در این خانه متولد شد، هدایت میکنند. مولیر مثل اینکه بخواهد تاکید کند که بدنی که در مورد آن صحبت میکند لباس پوشیدن است، با لباسهای بدنهای ابریشمی تقریباً شفاف پوست دوم باز شد، اولین مورد با یک نوک پستان مروارید trompe l’oeil “Perling”.
آنچه بعد از آن به انواع پیچ و تابهای پیچیده از پارچهها، پیچیدن، روکش کردن، و گرهزنی سرازیر شد، که با انواع لباسهای بدن بافتنی آناتومیک که شگفتی آلایا هستند، در هم آمیخته شد. چشم به کفش افتاد: چکمههای مو بلند که با النگوهای فلزی بزرگ روی پاشنههای لوسیت مکعبی بسته شده بودند. کفش پاشنه بلند لاکی مشکی به شکل پاهای یک زن برهنه. مولیر غریزه ای برای اکسسوری های فوق العاده دارد که با گرسنگی امروزی برای چیزهای سورئال همراه است. عکسهای استفانی سیمور و نائومی کمپبل که آنها را پوشیدهاند، بنابراین آنها را از آرشیو خارج کردیم و دوباره ساختیم.»
مولیر گفت که هرگز این شانس را نداشته است که در مشاغل قبلی خود (در کریستین دیور و کالوین کلین) دراپ را کشف کند، اما اگر این یک جاه طلبی بود، او به جای درستی آمده است. Alaia با افرادی کار می کند که دارای مجموعه ای دیدنی و ظریف از مهارت های فنی هستند که مولیر را قادر می سازد ایده ها را به صورت سه بعدی مدل کند. برای ساختن لباس هایی که متکی به عدم تقارن، لگن، تعلیق، و تأثیرات شمال آفریقا است که Alaia از آنها به عنوان منبع نوآوری استفاده می کند.
مولیر میگوید که او “محبت یک نمایش در سال 1984 بود، که خیلیها آن را نمیدانند، زیرا آزالدین اساساً با ویسکوز میپوشید و همچنین با چرم میپوشید.” او با تقلید از دومی – چرم و قیچی – لبههایش را خام گذاشت و نسخهای از چرم مشکی سوراخدار را اختراع کرد – تقریباً شبیه جلیقه – برای ساخت یک تیشرت لبههای خشن و دامن کوچک که تینا ترنر میتوانست آن را به حداکثر برساند.
مهارت آن این بود که مجموعه را تقریباً خودجوش نشان می داد. لباسهایی وجود داشت که از ترمه جوشانده شده بود. ایده این بود که مثل یک روسری است. این بخشی از لباسهای سنتی تونس است – آنها آن را با پنبه انجام میدهند – و آزالدین به آن وسواس داشت. “بنابراین من گفتم، بیایید پرده ها را تا حد امکان ساده بسازیم.” اما او با تکان دادن سر به تیم سفیدپوشش اضافه کرد. “بسیار ساده، اما به این سادگی نیست.”