نمایشنامه نویس احساس می کند قدرتی در استفاده از خنده به عنوان یک ابزار آموزشی وجود دارد. او میخواست بینندگان را وادار کند که دو بار در مورد جشن شکرگزاری فکر کنند، اما در حین انجام آن از آن لذت ببرند. من از رفتن به تئاتر و سرکوب شدن لذت نمی برم [with a message]FastHorse می گوید. من به تئاتر می روم تا یک تجربه مشترک داشته باشم و چیزهایی یاد بگیرم و لذت ببرم. کمدی راه بسیار آسانی است برای اینکه مغزتان را وادار به تفکر متفاوت کنید.»
طبیعتاً، نمایشنامه FastHorse ایده «متحدان» سفیدپوست را برای مردم بومی که تلاش میکنند یک نمایشنامه بیدار شکرگزاری را به صحنه ببرند، طعنه میزند. تولید تخیلی این چهار شخصیت به سرعت و به صورت طنز از ریل خارج می شود زیرا آنها مجموعه ای از ایده های آشفته را طرح ریزی می کنند، مانند اجرای فیلم وحشیانه قتل عام Pequot در سال 1637. حتی صحنه ای وجود دارد که در آن چهار ستاره به مشتی جدا شده و خون آلود لگد می زنند. بومیها مانند توپهای فوتبال به اطراف سر میزنند، اشارهای نامحسوس به خشونتی که مردم بومی در طول استعمار با آنها مواجه شدند. FastHorse می گوید: “من عاشق این هستم که خنده های عصبی زیادی وجود دارد.” ما نباید از حقیقت بترسیم. وقتی با مردم بومی صحبت میکنم، آنها چنین میگویند:متشکرم.«در دیدن آرامش و رهایی وجود دارد [Thanksgiving] به روشی که واقعاً اتفاق افتاد، و سعی نکردیم آن را نرمتر یا سانسور کنیم.»
به عنوان مثال، ویدیوهای بینابینی که در طول تولید پخش می شوند را در نظر بگیرید. آنها کودکان خردسال را نشان میدهند که آهنگهای نژادپرستانه شکرگزاری را میخوانند، مانند «10 سرخپوستان کوچک» – برداشتی از «دوازده روز کریسمس»، که تقریباً به هر کلیشهای بومی موجود اشاره میکند. همانطور که مشخص است، این آهنگهای مضحک همگی از تابلوهای پینترست یا اتاقهای گفتگوی معلمان واقعی گرفته شدهاند. FastHorse میگوید: «اینها کارهای وحشتناکی هستند که هنوز بچهها در مدارس در روز شکرگزاری انجام میدهند. “یکی به من گفت، “فکر نمی کنم امروز این کار را انجام دهند.” و من می گویم، آیا شما فیلم آن معلم ریاضی را در کالیفرنیا دیده اید؟ این چیزها همیشه در حال وقوع است!»