“Gaslighting” کلمه سال است. این درباره جهانی که در آن زندگی می کنیم به ما چه می گوید؟

و محدود به روابط عاشقانه نیست. دستکاری وضعیت روانی شما برای ادامه دادن رفتار بد دیگران می تواند در میان دوستان و خانواده رخ دهد. این می تواند از زبان سیاستمداران یا پزشکانی باشد که از شما می خواهند باور کنید که درد شما “همه در سر شماست” (افراد رنگین پوست و زنان اغلب در معرض این “گازلایت پزشکی” هستند).

ما در اینجا در مورد فیبینگ مستقیم صحبت نمی کنیم. این بسیار فریبنده تر و فریبنده تر از این است. و با استفاده نادرست از روشنایی گاز به عنوان یک اصطلاح، کلمه ای را که برای توصیف الگوی رفتار تضعیف کننده طراحی شده است، تضعیف می کنیم.

هامفریس به من می گوید: «گاز لایت دروغگویی نیست، بدتر است. «شما آنقدر به گازسوز وابسته می شوید که قبل از اینکه حقیقت یک موقعیت را باور کنید، شروع به گاز گرفتن خود می کنید. “مطمئنم که آنها گفته اند که امشب می آیند… اما باز هم مغز من دیوانه است، بنابراین احتمالاً اشتباه می کنم.” واقعاً به نظر می رسد که داری دیوانه می شوی، و البته طنز ماجرا این است که تو کسی هستی که حقیقت را حفظ می کنی.»



منبع

و حق با اوست. اغلب اوقات ما “دروغگو” را جایگزین “دروغگو” می کنیم. وقتی شریک زندگیمان ادعا می کند که به آنها نگفتیم زباله ها را بیرون بیاورند، از آن به عنوان یک توهین یا شوخی آسان استفاده می کنیم. با این خطر که بی طنز به نظر بیایید، وقتی به سوء استفاده ای که قرار است توصیف شود، آنقدرها هم خنده دار نیست.

این ممکن است در محل کار نیز اتفاق بیفتد، مانند دوستی که به من می گوید رئیس آنها همیشه قول می دهد آخرین پروژه ای که روی آن کار می کند، کسی باشد که در نهایت ارزش خود را به بالاترین نشان می دهد و یک ترفیع / نقش جدید / پاداش را توجیه می کند … البته، هرگز اتفاق نمی افتد، و تنها چیزی که مانع هر یک از این چیزها می شود، در واقع رئیس اوست. نفع شخصی و کنترل، خواسته های محدود به شرکای صمیمی نیستند.

اما یک نکته احتیاط زیرا همانطور که ربکا هامفریس هنرپیشه بیان کرده است، اصطلاح گاز سوزی در معرض خطر «آب شدن» است. هامفریس نویسنده کتاب تغییر ژانر است چرا ماندی؟ درباره تأثیر گازگرفتگی توسط سابقش، یک کمدین خاص که در حال خیانت به او با همسرش دستگیر شد اکیدا بیا رقص شریک و اخیراً از جنگل استرالیا بازدید کرده است. (او هرگز از او نام نمی برد، پس من هم نمی خواهم.)