در MoMA، فیلمساز افسانه‌ای فیلیپینی، مایک دی لئون، نگاهی نزدیک‌تر می‌کند

فراتر از پویایی سنتی کارگردان-موسیقی، سانتوس-کونسیو می گوید که در صحنه های د لئون احساس قدرت می کرد. ما به هم برچسب نمی زدیم که تو کارگردانی، من بازیگرم. ما دو انسان بودیم که با هم همکاری می کردیم. برای کار او احترام زیادی قائل بود، برای هدیه او احترام زیادی قائل بود – و این همان چیزی بود که او به من داد.

سندووال می‌گوید: «همکاری آنها نتیجه داد زیرا فکر می‌کنم هر دو روشنفکر هستند. چارو به عنوان یک هنرپیشه، نوع خاصی از کیفیت فکری را به نقش می بخشد. و اجراهای او ملودراماتیک نیستند – آنها همیشه زنانی هستند که درونیات خاصی نسبت به خود دارند. و او به عنوان یک سازنده نیز می‌داند که اجرای او تکه‌ای از پازل دیدگاه مایک است.»

سندووال می‌گوید: «موما، به‌عنوان یکی از معتبرترین موزه‌های جهان، اساساً داور سلیقه‌ای است که هنر بزرگی محسوب می‌شود». «مثلاً شبیه آن بی‌نظیر MoMA است که می‌گوید مایک دی لئون متعلق به پانتئون نویسندگان سینمای جهان است. به خصوص از آنجایی که بیشتر آثار او در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ بود، نشان می‌دهد که سینمای فیلیپین – بخشی از آنچه ما به عنوان سینمای جهان سوم می‌شناسیم – فقط رئالیسم اجتماعی نیست.



منبع

گذشته نگر MoMA در زمانی برگزار می‌شود که سینمای فیلیپین بار دیگر حضور خود را در صحنه جهانی احساس می‌کند – چه از طریق هیاهوی اسکار پیرامون بازی دزدی صحنه دالی دی لئون (بدون نسبت) در مثلث غم یا تلاش‌هایی که نسل جدیدی از فیلم‌سازان جوان پرهیاهو مانند سندووال از آن استقبال کردند. در گذشته، برخی از منتقدان آن گونه از سینمای فیلیپین را که در جشنواره‌های بین‌المللی پیروز شده بود، پورن فقر، پذیرایی، به قول امی کین می‌دانستند. مجله نیویورک تایمز در سال 2016، “به درک گسترده ای از فیلیپین به عنوان یک مکان تیره و فقیرانه از محله های فقیر نشین، فساد، و مواد مخدر.” فیلم های مایک دی لئون همیشه از چنین شخصیت پردازی هایی پرهیز کرده اند.

اخیراً، سانتوس کونسیو به عنوان شخصیت اصلی در برنده شیر طلایی لاو دیاز ظاهر شد. زنی که رفت. اما کار او با دی لئون، در فیلم‌هایی که تمایل داشت نقش زنان به‌ظاهر آسیب‌پذیر با ذخایر قدرت شگفت‌آوری را ایفا کند، نقش‌های اصلی او باقی مانده است. سیگل می‌گوید: «من فکر می‌کنم او یکی از هنرپیشه‌های بی‌نظیر زن است.

سانتوس کانسیو با خنده ادامه می دهد: «او می گفت، من فقط با افراد باهوش کار می کنم. “تو اینجا یک ربات نیستی.” بنابراین مکالمات ما بسیار جذاب بود. گاهی در مورد مسائل خاصی با من مشورت می کرد، سپس نظرم را می دادم. در حین ویرایش، او گاهی اوقات دو نسخه می‌سازد و من آنجا بودم و از من می‌پرسید: «چرا بهتر جریان می‌یابد؟» این سکانس قبل از این سکانس؟ یا برعکس؟»