چگونه یاد گرفتم که برنامه ریزی بیش از حد برای سفرهایم را متوقف کنم و با جریان حرکت کنم

قبل از هر سفر، فهرست‌های «بهترین‌ها» را جست‌وجو می‌کردم و با زحمت، نقشه‌های Google سفارشی را با صدها مکانی که می‌خواستم ببینم ایجاد می‌کردم. من فقط با هدف تبدیل شدن به یک مسافر بهتر و یک سفرنامه نویس بهتر از موزه های شلوغ و کافه های متوسط ​​بازدید می کنم – هرگز نمی خواستم با کسی صحبت کنم که بگوید “تو رفتی شهر را در اینجا درج کنید و نرفت به فعالیت/موزه/رستوران را اینجا درج کنید؟!”

من خسته از سفرها به خانه برمی گشتم – و خسته از خودم. با دیدن چیزهایی که بودم فرض می شود برای دیدن و خوردن در مکان هایی که در آن بودم فرض می شود خوردن تنها انگیزه برای تعطیلات من شده بود. جایی در میان آن‌ها، فراموش کردم که در برنامه سفر برای خوشگذرانی جا بگذارم.

بنابراین وقتی در سال 2021 دوباره سفرهای بین‌المللی را شروع کردم، این کار را با انرژی سیری‌ناپذیر و طمع‌ناپذیری انجام دادم که احتمالاً از من یک همراه سفر نسبتاً خسته کننده ساخته بود. در سفر – حتی در تعطیلات شخصی – احساس کار کردم. من برای دیدن و انجام هر چه بیشتر علایق و خواسته های خودم را نادیده گرفتم. احساس می‌کردم باید زمان از دست رفته را جبران کنم، که باید آخرین قطره‌های هر روزی را که در سفر بودم فشار بدهم، زیرا نمی‌دانستم موج بعدی کووید – یا جنگ جهانی – چه زمانی رخ می‌دهد و مرزها را می‌بندد. .

در چند سال گذشته، در مقطعی متوجه شدم که فراموش کرده ام چگونه سفر کنم – و به عنوان یک سفرنامه نویس، این کمی مشکل بود. همه‌گیری تقریباً همه جنبه‌های شغل، سبک زندگی و در واقع هویت من را تغییر داد. در حالی که یک نویسنده بالغ‌تر ممکن است قرنطینه را به تأمل در مورد معنای زندگی و چگونگی انسان بهتر بودن سپری کرده باشد – یا می‌دانید، نوشتن – من آن را صرفاً صرفاً… با احساس تأسف برای خودم کردم.

وقتی دعوتی دریافت کردم که نمی‌توانستم رد کنم، این تغییر کرد. یک هفته در پاتاگونیا، شش روز دیگر. وقت تحقیق و برنامه ریزی و تهیه نقشه از همه جاهایی که می خواهم بازدید کنم را نداشتم. در حقیقت، من حتی 100 درصد مطمئن نبودم که کجا هستم در حقیقت رفتیم تا به آنجا رسیدیم البته با دیدن عکس‌های ال چالتن و شنیدن در مورد سفرهای پیاده‌روی حماسی در تورس دل پین، با بررسی‌های گسترده‌تری درباره اینکه یک سفر پاتاگونیا ممکن است به نظر برسد، آشنا بودم. اما وقتی روی نقشه نگاه کردم، حتی نتوانستم اقامتگاه جدیدی را که قرار بود در آن اقامت کنیم، پیدا کنم. وقتی رسیدم سعی کردم بفهمم هوا چطور خواهد بود، اما نمی‌دانستم نزدیک‌ترین شهر کجاست. بنابراین از تلاش منصرف شدم و تصمیم گرفتم عقب بنشینم و اجازه دهم سفر اتفاق بیفتد. از این گذشته، من با Extraordinary Journeys سفر می کردم – یک اپراتور سافاری لوکس که قبلاً با آن سفر کرده بودم – و می دانستم که در دستان امنی خواهم بود.



منبع