واقعاً چقدر باید به والدین خود در مورد زندگی قرار ملاقات خود بگویید؟

ساکت نیست، اما…”

موهایم را به سفت ترین کشی که می توانم می تراشم. “چرا او در مورد آن نگران است؟”

“پس، آیا آن مرد چیز دیگری در مورد مهمانی هالووین خود ذکر کرده است؟”

“چرا اینو میگی؟” نیمه جیغ می زنم و سپس تلفن را قطع می کنم، روی تختم دراز می کشم و به شکاف هایی که از سقفم می گذرد خیره می شوم. این کاملا در دسترس است. دلایل بسیار دیگری وجود دارد که چرا او ممکن است نظرش را در مورد آوردن من تغییر دهد. شاید برای معرفی من به دوستانش زود باشد. شاید او فقط فراموش شده است. و با این حال اکنون احساس می کنم همه این احتمالات مخفی وجود دارد که پشت سر من جابجا می شوند و به شکل های هیولایی در می آیند.

“او دوباره ساکت شد؟”

“نه هنوز.”

“او یک دوست دختر دارد، نه؟” او می گوید.

سعی می کنم قبل از اینکه مامان دوباره صحبت کند به چیز دیگری فکر کنم، اما او خیلی سریع است.

او از من خجالت نمی کشد، اگر منظور شما این است.

نمی دانم، شاید او نگران است که آنها چه فکری می کنند.

من واتس اپ را باز می کنم و یک یادداشت صوتی طولانی به چت گروهی خود می فرستم که وضعیت را توضیح می دهد. من دوست دارم به مادرم در مورد آنچه در زندگی دوستی من می گذرد بگویم. او به تمام جزئیات کوچک اهمیت می دهد که دیگران آن را خسته کننده می دانند، مانند اینکه نور چگونه بود و اینکه آیا او با من منتظر می ماند تا اتوبوس من بیاید. اما، شما کمی به او بگویید و بعد او می خواهد یک پیگیری و دیگری. این تقصیر او نیست. من هم دوست دارم پایان داستان را بشنوم. اما، وقتی همه چیز خراب می شود، مثل این است که من باید دوباره تمام رنج را از طریق او زنده کنم.

به علاوه، او همیشه موقعیت‌ها را با نتیجه‌گیری‌های بی‌رحمانه و بی‌رحمانه خلاصه می‌کند، مانند «او همیشه توسط شما تهدید می‌شد» که با تجربیات من مطابقت ندارد. و سپس او نظر خود را در مورد این نتیجه‌گیری‌ها تغییر خواهد داد و نتایج جدیدی را شکل خواهد داد، و ما به تشخیص و تشخیص مجدد ادامه می‌دهیم تا زمانی که واقعاً عجیب باشد که هر دوی ما چقدر در مورد این مرد فکر کرده‌ایم. و گاهی چیزهایی می گوید که به من احساس می کند بنابراین غمگین، مثل زمانی که روز قبل، او گفت: “اوه، فقط ای کاش یک مرد خوب بود که تو را به خانه برساند.” احساس غم انگیزی داشتم، مثل لباس خواب پوشیده از موی گربه و لباس خواب، خاطرات خون آشام-بازدید سادو، چون فقط کسی مثل آن است که مادرش اینطوری برایشان ترحم می کند.



منبع

“آیا فکر می کنید او نگران ملاقات شما با دوستانش است؟”

وقتی من برای باشگاه آماده می شوم، مامان بلندگو است. من سعی می کنم یک سوتین ورزشی برای پوشیدن پیدا کنم، اما همه آنها کثیف هستند، بنابراین باید یکی را از سبد لباسشویی انتخاب کنم و روی آن دئودورانت اسپری کنم. او از سفارش لباس اخیری که در آن هیچ یک از شلوار جین مناسب نیست، شکایت دارد. من به او می گویم که باید آنها را سفارشی کند، اما او نمی تواند اذیت شود. آرامشی در مکالمه وجود دارد و من می دانم که او می خواهد چه بگوید – می توانم احساس کنم که در هوا بین ما خار می کند.