سه دوست، سه مرگ نابهنگام – نگاهی دقیق به صنعت مشکل نوجوانان

که در الیسا: سه دختر، یک سرنوشت و رازهای مرگبار حومه شهر، لیچ پس از مرگ با آلیسا و آلیسا آشنا می شود و پست های قبلی فیس بوک را می خواند و با عزیزان آنها مصاحبه می کند. او داستان های متقاطع سه دختر را با تحقیق در مورد فرورفتگی های تیره و تار صنعت قاب می کند. ووگ از لیچ درباره ی نوشتن در مورد امتیازات و درد از دست دادن قدیمی ترین دوستت پرسید.



منبع

تجربه الیسا در یک مدرسه شبانه روزی درمانی بسیار تلخ بود، به جز این واقعیت که در آنجا بود که او با نوجوانان آشفته، آلیسا و آلیسا آشنا شد. دختران با هم از جست و جوهای نواری، تحقیر عمومی و نسخه مدرسه از حمله درمانی جان سالم به در بردند، روشی از مشاوره گروهی که شرکت کنندگان را تشویق می کرد تا یکدیگر را شرمنده کنند. در سال 2011، الیسا از مدرسه بیرون آمدند، به طور محکم و با خالکوبی های مشابه: عبارت معمایی “روح ما را نجات دهید”. در عرض هشت سال، هر سه دختر، به طور غیرمنتظره و غیرمرتبط، مرده بودند.

سامانتا لیچ و بهترین دوستش، الیسا، از دوران کودکی جدایی ناپذیر بودند. آنها با هم در مهدکودک و دبستان در حومه پراویدنس شرکت کردند و با تبدیل آوازها و دعاها به بازی در معبد، یکدیگر را سرگرم کردند. در کلاس پنجم، زمانی که لیچ برای اولین بار شروع به رشد سینه کرد، الیسا یک سوتین به تن کرد. اما در دوران راهنمایی، همانطور که لیچ در کتاب جدیدش می‌نویسد، الیسا از «بچه‌ای لاغر بود که عاشق چرخ‌های چرخ‌دار و نشان دادن سرعت دویدنش بود» بزرگ شد. الیسا: سه دختر، یک سرنوشت و رازهای مرگبار حومه شهر، به دختری که از نظر جسمی ناامن بود، پسری دیوانه بود و همیشه لیچ را فراتر از منطقه راحتی اش هل می داد. در تعطیلات در پالم بیچ، فلوریدا، الیسا لیچ را به خرید کاندوم تشویق می کند. در بازگشت به خانه، شروع به نوشیدن می کنند. لیچ می‌نویسد: «هر چه او محدودیت‌های کشسانی من را بیشتر می‌کرد، پاداش بزرگ‌تر بود. هر چه او احساس ناراحتی بیشتری به من می کرد، در نهایت لذت بیشتری خواهیم داشت.»

تا کلاس هشتم، مدیر مدرسه راهنمایی دخترانه از مزخرفات آنها خسته شده بود. او به لیچ هشدار داد و به الیسا گفت که او در دبیرستان آنها مورد استقبال قرار نمی‌گیرد و ناخواسته او را به سمت صنعت به اصطلاح آشفته نوجوان سوق داد: شبکه‌ای سست از مدارس شبانه روزی درمانی، کمپ‌های آموزشی، مراکز مسکونی برای درمان مواد مخدر، و برنامه های بیابان که به والدین ثروتمندی که ناامید شده اند تا نوجوانان سرکش خود را اصلاح کنند. پاریس هیلتون بعداً علیه صنعت جنگ صلیبی کرد و توضیح داد که چگونه به دستور والدینش از تختش ربوده شد و در نهایت در مدرسه پروو کانیون ثبت نام کرد، که او آن را “یک مکان شکنجه”، مملو از آزار و اذیت توصیف کرد. او تنها نیست؛ طبق گزارش انجمن وکلای آمریکا، صنعت نوجوانان آشفته سالانه بین 120000 تا 200000 جوان را در خود جای داده است و اتهامات بی شماری از جمله سوء استفاده فیزیکی و جنسی، گرسنگی، گوشه گیری و تبدیل درمانی را پشت سر گذاشته است.