یا به دلایلی ساعت چهار صبح در یک باشگاه مخروبه در بوشویک هستید…
درست. مثل این است که فضاهای عجیب و غریب همیشه به اندازه کافی منابع ندارند، اما این به من کمک می کند تا طبیعت پرمخاطره آن فضاها را ارزشمند بدانم. مثل اینه که، خدا را شکر که این را داریمبه خصوص به این دلیل که شهرهای زیادی وجود دارد که در آن ساحل همجنس گرایان یا کلوپ دگرباشان وجود ندارد. این به من کمک می کند ماهیت این فضاها را درک کنم، که ممکن است برخی از مردم به آنها به چشم تحقیر نگاه کنند، اما من در واقع اینطور هستم این چیزی است که این فضا را ارزشمند می کند. من فکر میکنم تصور مردم از اعماق دریا اغلب این است که هیچکس و هیچ چیز نمیخواهد آنجا باشد، هیچکس نمیخواهد گوشت در حال فاسد شدن را بخورد. چه جای تاریک و ترسناکی است اما این تنها راه دیگری برای زنده ماندن است و هیچ چیز ذاتاً بهتر از زندگی در نزدیکی خورشید وجود ندارد. من واقعاً به این ایده چسبیده بودم که افراد عجیب و غریب اغلب به لبهها یا بخشهای دور ریخته شده جامعه میچسبند و میتوانند از آن جادو بسازند.
رابطه خود را با موجودات – چه در اقیانوس و چه در خارج – در حال حاضر چگونه توصیف می کنید؟
خب، من در کالج بیرون آمدم، و واقعاً به کلوپ های دگرباش نمی رفتم. من فقط به همان مهمانی های خانه قدیمی می رفتم. پس از فارغ التحصیلی، به سیاتل نقل مکان کردم، و آن زمان بود که چرا رفتن به این مهمانی عجیب و غریب مهمترین چیز در سال من است؟ برای توانایی من برای زندگی شاد در آن شهر احساس حیاتی میکرد، و فکر میکنم در آن زمان بود که فهمیدم مهمانی برای من معنای بیشتری نسبت به فضاهای شبانه قبلی که در آن حضور داشتم، داشت. ایجاد ارتباط بین فضاهای عجیب و غریب و اقیانوس واقعاً مفید بود. biomes، زیرا اغلب، وقتی در یک فضای عجیب و غریب هستید، لزوماً به زیبایی یک فضای مستقیم نیست، درست است؟ برای رسیدن به آنجا باید با اتوبوس های عجیب و غریب سوار شوید.
فکر میکنم اقیانوس همیشه زیستبوم مورد علاقه من در جهان خواهد بود، اما اخیراً به خاطر این که این کتاب را در طول همهگیری مینوشتم و سفرهای زیادی به آکواریومها و مراکز تحقیقاتی مختلف برنامهریزی کردهام، خیلی به حشرات فکر میکنم. سعی کنید موجودات را شخصاً ببینید. با این حال، از نظر عملکردی، بسیاری از کتاب را هنگام تماشای ویدیوها در یوتیوب یا نگاه کردن به عکسهای مقالات علمی نوشتم، و همچنین در آپارتمانم در نیویورک بودم، بنابراین فکر میکردم: چگونه می توانم راحت تر با موجودات ارتباط برقرار کنم؟ در طول همهگیری، احساس میکردم ارتباط زیادی با طبیعت ندارم، اما حشرات لحظهای واقعی داشتند، بهویژه با وضعیت پرواز فانوسهای ساحل شرقی. اخیراً احساس میکنم برای پیدا کردن ارتباط با مثلاً یک کرم انگلی مجبور نیستم آنقدر کار کنم. مثل، من همانجا با شما هستم. [Laughs.] انجام کار سخت آشنا شدن با موجوداتی که در آپارتمان من زندگی می کنند و از خودم بپرسم چگونه می توانم واکنش منزجر کننده ای را که نسبت به برخی از اشکالات دارم، بیاموزم، یک چالش است.