اولین رمان ماریسا کرین یک کاوش به موقع و دلخراش از زندگی روزمره در یک دیستوپیا است

احساس می کند … پیچیده است، هم زیبا و هم ترسناک. من از این فرصت و امتیاز برای گفتن این داستان و برای خوانندگان، به ویژه افراد دگرباش و ترنس، سپاسگزارم که با آن ارتباط برقرار کنند و در میان آشفتگی ها امیدی پیدا کنند، اما از اینکه در کنار کل روند یک نوع ستاره وجود دارد متنفرم. – ستاره ای که به من یادآوری می کند که دولت در حال تلاش برای نسل کشی ترانس است، که در حال حاضر 430 لایحه وجود دارد که افراد LGBTQ+ را هدف قرار می دهد، و اگر کتاب من به دست اشتباهی برسد، احتمالاً ممنوع خواهد شد. گاهی اوقات نوشتن داستان در چنین زمانی احساس خودپسندی می کند، اما امید من این است که خوانندگان عجیب و غریب و ترنس بتوانند در رمان من پناه و زیبایی بیابند، تا بتوانند قدرت جامعه را به خاطر بسپارند، هر طور که آن را تعریف کنند، هر طور که هستند. آن را ایجاد کنید، چه آنلاین و چه در زندگی واقعی، تا بتوانند خود و شورش های خصوصی خود، وجود و عشق و شادی خود را در آغوش بگیرند و جشن بگیرند.



منبع من تأثیرات زیادی روی این کتاب دارم که نام بردن از همه آنها سخت است! اول از همه، نویسندگانی مانند کارمن ماریا ماچادو، جورج ساندرز، و کلی لینک به من کمک کردند تا به چیزهای عجیب و غریب و گمانه زنی متمایل شوم تا به خودم اجازه بازی بدهم، حتی در هنگام نوشتن در مورد موضوعات دشواری مانند تروما، ظلم و شرم. در مورد کتاب‌های خاص، من با خواندن داستان‌های دیستوپیایی بزرگ شدم، هر چه به دستم رسید. من دوست داشتم بخشنده، فارنهایت 451– لعنت به ری بردبری – و 1984. بعداً کتاب‌ها و داستان‌هایی مثل این را پیدا کردم هرگز اجازه نده بروم، گزارش اقلیت، آیا آدم مصنوعی ها خواب گوسفند برقی میبینند؟، و مَثَل بذرپاش. مهم نیست که چقدر دیستوپیا یا روایت این دنیاها متفاوت است، چیزی که واقعاً به من چسبیده این است که هسته بسیاری از رمان های دیستوپیایی ارتباط است – یافتن آن و کشف قدرت شفابخش و رستگاری آن. ما نمی توانیم بدون ارتباط، و جامعه عمدی، عاشقانه، بدون همکاری، بدون تخیل و رویای جمعی، انقلاب کنیم.

در آخر، آینه سیاه تاثیر زیادی در خلق دنیای این رمان داشت. یادم می آید اولین باری که قسمت «خرس سفید» را دیدم، و این دنیای «عدالت» چقدر وحشتناک بود. کسی که مرتکب جنایت فجیعی شده بود به مجازات شدید روانی، شرمساری و تحقیر محکوم شد – به علاوه، او به معنای واقعی کلمه هر روز شکار می شد. آن داستان برای من قدرت ماندگاری واقعی داشت، زیرا باعث شد که تمایل خودم برای مجازات یک جنایتکار خشن را مورد بازجویی قرار دهم و همچنین این تمایل را با طرفدار بودن آشتی دهم. [prison] لغو

آیا کتاب یا فیلم/نمایش تلویزیونی مورد علاقه دیستوپیایی دارید که به الهام بخشیدن به سیستم جهانی Shadester کمک کرده است؟

وقتی می بینیم این همه ممنوعیت کتاب و تبعیض عمومی علیه نویسندگان و خانواده های LGBTQ+ را می بینیم، گفتن یک داستان آشکارا عجیب و غریب چه احساسی دارد؟