ترک ازدواج به ندرت آسان است، حتی در بهترین شرایط. پس از اینکه متوجه شدید که عجیب و غریب هستید، ازدواجی را ترک کنید که فقط توسط جامعه انجیلی شما تعیین شده بود – همانطور که ژانا کادلک نویسنده در خاطرات جدیدش به یاد می آورد، ملحد و مرتد– حتی سخت تر است.
ملحد و مرتد تجربیات مادامالعمر کادلک از عشق ورزیدن، آسیب دیدن و در نهایت ترک کلیسای انجیلی را با یک تحقیق دقیق در مورد قدرتی که انجیلیسم در همه چیز از سیاست ایالات متحده گرفته تا فرهنگ عامه دارد، ترکیب میکند. و گویی که خواستههای یک تور مطبوعاتی برای اولین نویسنده کافی نبود، Kadlec نیز در این زمینه فعال بوده است. حمایت می کند اعتصاب اتحادیه هارپرکالینز که در حال حاضر ادامه دارد، حتی در حالی که می دانست این کار می تواند بر فروش کتاب او به عنوان نویسنده هارپرکالینز تأثیر بگذارد.
به تازگی، ووگ با کادلک در مورد نوشتن در مورد خانواده، مراقبت از خود از طریق فرآیند تخلیه عاطفی نوشتن خاطرات، و ارائه کتاب خود به عنوان “روی رمپ” برای افرادی که هیچ تجربه ای با مفهوم آسیب مذهبی ندارند صحبت کرد. مصاحبه کامل را در ادامه بخوانید.
برای مدتی طولانی، به خصوص در سالهای اولیه کار روی آن، از اینکه چه مقدار از زندگی خانوادگیام – یعنی زندگی با خانواده نزدیکم و بهویژه با والدینم – عذاب میکشیدم.[to write about]. من در مورد صحبت کردن در مورد ازدواجم احتیاط کمتری دارم، زیرا زمانی که این ازدواج به پایان رسید، من و همسر سابقم دیگر هرگز صحبت نکردیم. بنابراین با او احساس بسته بودن و آزادی بسیار بیشتری داشتم، به همان اندازه که میخواستم همچنان سخاوتمند و دلسوز در بازنمایی آنچه اتفاق افتاده باشد. احساس می کردم، می دانید، او دیگر در زندگی من نیست و من می توانم حرفم را بگویم، اما در مورد خانواده ام، همیشه اینطور نبوده است. آنها درباره کتاب میدانستند، و من با مادرم و پدرم درباره کتاب صحبتهای زیادی داشتهام، و بله، در همان سالهای اولیه کار روی آن، اضطراب زیادی در مورد آنچه میخواهم بگویم داشتم. . من در نهایت به این سمت رسیدم که چیزهایی که شاهد بودم و چیزهایی که واقعاً به طور مستقیم بر شکل گیری وجود من تأثیر می گذاشتند، بازی منصفانه بودند، اما چیزهای زیادی وجود داشت که بحث در مورد آنها در اختیار من نبود، که قطعاً یک تعادل است. مطمئناً این برای همه امکانپذیر نیست، اما برای من واقعاً مهم بود – حتی اگر مدتی از والدینم دور شدهام – سال گذشته به آیووا برگردم و با آنها صحبت کنم. می خواستم مستقیماً آن را از من بشنوند. نمی خواستم مردم به آنها زنگ بزنند و بگویند: “شما آنچه را که ژانا نوشته بود خواندید؟”
ووگ: کتاب شما از کی و چگونه شکل گرفت؟
بدیهی است که کتاب شما حاوی مطالب زیادی در مورد خانواده شما و سایر عزیزان است. تعادل بین گفتن حقیقت و حفظ آن روابط چگونه بود؟
ژانا کادلک: راستش من به هیچ وجه قصد نوشتن خاطرات را نداشتم. در 20 سالگی داستان می نوشتم و در مقطع کارشناسی ارشد داستان می نوشتم، اما خاطرات زیادی می خواندم. برای قدم زدن در سامرویل بیرون رفته بودم [Massachusetts] با شریک زندگیم، و زمانی که داشتیم در مورد برخی از چیزهایی که در زندگی ام رخ داده بود صحبت می کردیم، عنوان کتاب به تنم خورد. این یکی از آن ایده هایی بود که به طور کامل شکل گرفت، و من متوجه شدم که قرار است در مورد آنچه برایم اتفاق افتاده است بنویسم. این عنوان واقعاً یک ستاره شمالی بود، از این نظر که بسیاری از چیزهایی که کتاب شامل می شد را در بر می گرفت.