آنا سوفیا راب برای ازدواج با تروور جاناتان زیر یک ماه برداشت دانیل فرانکل را پوشید.

AnnaSophia انتخاب کرد که این ظاهر را با گل میخ های الماسی مادربزرگش تزئین کند. او می‌گوید: «او در همان ابتدای کووید از دنیا رفت و من می‌دانستم که داشتن یک تکه از او در روز خاصمان بیشترین اهمیت را دارد. سرانجام، برای کفش، استایلیست او توماس کیکیس به سراغ راجر ویویر رفت. AnnaSophia می‌گوید: «گراردو و تیمش دوست‌داشتنی بودند و سکوها و پمپ‌های سفارشی در سایز 34.5 را برای من گذاشتند. پمپ ها ادای احترامی به گریس کلی بودند و درخشش بیشتری به آن اضافه کردند.

صبح روز عروسی، آنا سوفیا با ساقدوش‌ها و پسرعموهایش در یک اتاق آماده شد – همه مشغول شلوغی بودند، شامپاین می‌نوشیدند و می‌رقصیدند. او به خاطر می‌آورد: «من می‌توانستم بنشینم و تماشا کنم و فقط نفس بکشم، زیرا کریستین آرمسترانگ و کارولینا گونزالس جادوی خود را انجام می‌دادند.

عروس می گوید: اولین باری که به استودیو دانیل رفتم، فکم افتاد. لباس‌های او شبیه هر چیزی است که دیده بودم: مدرن و غریب، در عین حال کلاسیک و جاودانه – صدایی متمایز در دنیای عروس.

با وجود اینکه آنا سوفیا به طور مرتب روی فرش قرمز راه می رود، انتخاب لباس عروس برای او تجربه ای کاملا جدید و متفاوت بود. او توضیح می‌دهد: «معمولاً برای یک رویداد آماده می‌شوم یا لباسی برای یک شخصیت می‌پوشم، بنابراین دائماً به این فکر می‌کنم که لباس چه می‌گوید، و روایت آن روز یا صحنه چیست. به همین دلیل، آناسوفیا مدتی طول کشید تا بفهمد دقیقاً به کدام سمت می‌خواهد برود.

هنگامی که او لباسش را پوشید، آن را در طول یراق آلات قبل از عروسی بارها امتحان کرد، که وقتی روز فرا رسید، احساس کرد که یک دوست قدیمی گرانبها را پوشیده است. “من برای یک ثانیه اینجا گیکی خواهم بود ارباب حلقه ها آنا سوفیا می گوید. “این من را به یاد میتریل انداخت – این زره گرانبها، سبک وزن که به من احساس شکست ناپذیری می داد. هر زمان که من حرکت می‌کردم، لایه‌های بالای گازی به طرز مجللی روان می‌شدند، اما به دلیل ساختار کرست تخریب‌شده، در جای خود نگه داشتم. کاردستی عالی بود این تعادلی بود از گریس کلی و چیزی جدید، چیزی کاملاً دنیل.»

در ابتدای مراسم، دوستان عروس آهنگ «Everywhere» از فلیتوود مک را به عنوان ادای احترام به داستان نامزدی این زوج خواندند. آنا سوفیا می‌گوید: «نمی‌خواستم اجرای آن‌ها را از دست بدهم، بنابراین برنامه‌ریز ما یک بلندگو در پشت انبار نصب کرد تا بتوانم گوش دهم. من واقعاً احساس می‌کردم که زمین‌گیر شده بودم و بیشتر نگران بودم که آلیس، دختر گلمان را بالا ببرم، اما به محض اینکه صدای دوستانم را شنیدم، شکستم و من و پدرم لحظاتی آرام را با هم سپری کردیم. قدم زدن.”





منبع