آخرین وعده غذایی: به یاد آوردن دوستم از طریق غذایی که به اشتراک گذاشتیم

آخرین جایی که یک نفر را می بینید متعلق به اوست. بخشی از روح آنها همیشه در آنجا زندگی می کند. وقتی به زعفران برمی گردم، بلافاصله احساس دژاوو می کنم. چشمانم به طور غریزی به آن غرفه پشتی نگاه می‌کند و انتظار دارم هالیمو را در آنجا بیابم که در آنجا منتظر است، با غذا و شایعات برای به اشتراک گذاشتن. در این فضاهایی که با هم اشغال کرده بودیم، زمان در حالت سکون است. او هنوز زنده است و ما مدت کوتاهی با هم هستیم.

اما هالیمو در جاهای دیگر هم هست. او را می بینم که کنار شوهرش نشسته و در حال خوردن خردل است یاسا جین روبروی من در Joloff، یک رستوران سنگالی محبوب در بروکلین. او در باغ من در محله مدیسون بیچ سیاتل است، در کنار من در خاک زانو زده و دستانش با دقت نعناع مهاجمی را که گوجه فرنگی ها را گرفته بود بیرون می کشد.

من یک حافظه عکاسی دارم – اما فقط در مورد غذا. بسیاری از روابط من در وعده های غذایی ترسیم شده است. دقیقاً یادم می آید که با کدام عزیزی بودم، چه خوردیم و چه بلایی سرمان می آمد. من با دوستانم جشن گرفته ام تا هر مناسبتی را گرامی بدارم، چه برای اشتراک غذا در جشن و چه در غم و اندوه.

ما در حال استراحت در سالن دانشکده دبیرستان دولتی هستیم که هر دو در آن در سیاتل جنوبی کار می‌کردیم و تنقلات فردی را مانند تکه‌های یک پازل در یک ناهار بزرگ جمع می‌کنیم. هالیمو در آشپزخانه من است، در آخرین خانه ای که قبل از رفتن به نیویورک در آن زندگی می کردم. با لهجه کنیایی-سومالی آواز خود به من گفت که چگونه او اوگلی شبیه من است غمگین، همانطور که برای شام کوهی از اسفناج تازه برداشت شده و سبزی را خرد می کنیم.



منبع

این cacio e pepe و اینسالاتا ورده از Via Carota برای جشن تولد، بره لطیف هانیث و چای بی پایان از کافه یمن در یک غروب ماه رمضان، ماکارونی گیاهی که توسط سه دوست دختر هر یکشنبه در آپارتمانی در محله چینی ها پخته می شود. تکه های ترش injera توسط دو عاشق در آوش پاره شده و به هم خوردند. بشقاب های هیلب آری و برنج توسط اعضای خانواده در خانه صیقل داده می شود. لقمه های پر جنب و جوش و لذت بخش کیک انبه tres leches که با یک دوست قدیمی در سایه در Gjusta خورده شده است.

اما در زندگی، شما هرگز نمی دانید که آخرین کار شما چه زمانی خواهد بود. وقتی دوست من هالیمو در سال 2017 به طرز غم انگیزی به قتل رسید، اولین خاطره او – پس از شوک اولیه و امواج جزر و مد غم – آخرین وعده غذایی بود که ما در Saffron Grill، یک رستوران هندی محبوب در شمال سیاتل به اشتراک گذاشتیم. در ذهن من، او برای همیشه روبه‌روی من در یک غرفه پشتی با نور گرم می‌نشیند، بشقاب‌هایی از مرغ تند ویندالو و بریانی بز معطر جلوی ما.