“بله چرا؟” من جواب دادم
“تو فقط خیلی … غمگین به نظر میرسی؟”
در آینه به صورتم نگاه کردم، پلک راستم کمی افتاده بود و پیشانی ام به طرز عجیبی شبیه پنیر برش خورده بود، کاری را انجام داده بودم که فقط زنان 85 ساله Upper East Side باید انجام دهند و صورتم را خراب کرده بودم. هفتههای بعد به من میگفتند که به نظر میرسم «بیرنگ»، «ناخوش»، «خیلی خیلی براق؟»
و با این حال من مانند گذشته احساس زشتی نمی کردم، علیرغم اینکه چهره ام کاملاً متفاوت به نظر می رسید. و این به این دلیل است که چیزی مانند بوتاکس، یا هر مداخله ای در برابر زشتی، یا پیری، یا افزایش وزن – هر چه می خواهید اسمش را بگذارید – از نظر اخلاقی قابل ستایش تر از پذیرش بدن شما به همان شکلی است که هست.
“حالت خوبه؟” آنها پرسیدند.
تلاش برای تغییر ظاهر خود اغلب به اشتباه در مقیاس اخلاقی قرار می گیرد. و احساس زشتی من، زمانی که شاید کمتر در مورد سیستمهایی که بدنهای سرکش را پلیس میکنند آگاه بودم، اغلب زمانی که با بدنم کاری انجام میدهم که به من گفته شده «بد» است، واضحتر بوده است. مانند سیگار کشیدن، خوردن فست فود، نوشیدن بیش از حد، نادیده گرفتن ورزش. و بنابراین من به نام این خوبی کاذب انتخاب های عجیبی انجام داده ام: رژیم های غذایی وحشیانه، روتین های ورزشی غیرممکن، پرخوری و پاکسازی، بوتاکس خیابانی.
سال 2018 بود، و من بیست و هشت ساله بودم، در یک اتاق تاریک هتل دراز کشیده بودم و به یک پزشک بوتاکس پول نقد پرداختم تا چین و چروک های پیشانی ام را از بین ببرد. دو هفته بعد این کار ناموفق شروع شد و همسرم با نگرانی به من نگاه می کرد.
در بیشتر عمرم نتوانسته ام انگشت خود را روی احساس زشت بودن بگذارم. اما من همچنین متوجه شده ام که وقتی کاری انجام می دهم تا ظاهرم را به سمت استاندارد زیبایی پذیرفته تر تغییر دهم به من تبریک می گویند. خواه این بود که در چهارده سالگی توسط دکترم رژیم سخت گرفته بودم و هر هفته وقتی یک پوند از دست میدادم توسط گروهی از زنان در Weight Watchers تشویق میشدم، یا این صحبتی بود که مادر یکی از دوستانم در عروسی به من گفت. او بسیار خوشحال بود که من شروع کردم به خوب بودن با پوستم. آخرین باری که مرا دید، گفت: «حالم بد به نظر میرسید».