چرا من مدام در مورد زن نگهدار بودن فانتزی می کنم؟

من فکر آن زندگی را به همان دلایلی که هانا در نمایش انجام می دهد دوست دارم: گاهی اوقات مستقل بودن واقعا خسته کننده می شود، و من یک مرد معمولی گرم می خواهم که قطعاً می داند چگونه تنظیمات دیگ بخار را تنظیم کند و تنقلات زیادی در کمد خود داشته باشد. مرا از پاهایم دور کن و همه مشکلاتم را حل کن، زیرا در حال حاضر تعداد آنها بسیار زیاد است. پرداخت قبض مالیاتی من افتضاح بود، پرداخت قبض گرمایش ماه گذشته نیز افتضاح بود. TikTok من را متقاعد کرده است که مشکلی در روده من وجود دارد. چیزهایی در لیست کارهای من وجود دارد که سال‌هاست وجود دارد، مانند اینکه چگونه باید یک حساب کاربری جدید در Gumtree ایجاد کنم، زیرا برخی از دیک‌هدها به من یک بررسی یک ستاره ارائه کردند و دیگر هیچ‌کس از من خرید نمی‌کند. مادرم مدام از من سؤالاتی می‌پرسد که نمی‌دانم چگونه پاسخ بدهم، مانند: “آیا شروع به پرداخت وام دانشجویی خود کرده‌اید؟” و “چه مقدار پول برای کمک به خرید ISA گذاشته اید؟” بیشتر دوشنبه ها، از آخر هفته خیلی خسته از خواب بیدار می شوم که نمی توانم کاری انجام دهم. موش ها دوباره به آپارتمان برگشته اند.



منبع

او را متقاعد می کند که یک روز مرخصی بگیرد و او در آنجا می ماند و از او مراقبت می شود. استیک او را می پزد، مدام حوضچه شراب قرمز ته لیوانش را بالا می زند، قبل از اینکه او زیر دوش بیاید، انبوهی از حوله های کرکی را به او می دهد. در طول اپیزود، هانا با یکی از ژاکت های کشمیری خاکستری اش در خانه اش می چرخد. او روی میز پینگ پنگ با او سکس می کند و مربای زغال اخته را روی نان تست روی میز پیک نیک در باغ می خورد در حالی که او می خواند. نیویورک تایمز. وقتی با هم در رختخواب هستند، صورت او را در دستانش می گیرد و به او می گوید که زیباست.

من و همشهری هایم در حال تماشای مجدد بوده ایم دختران اخیرا، و در آخر هفته به «سطل زباله یک مرد» رسیدیم، قسمتی از فصل 2 که در آن هانا شب را در خانه قهوه ای آن دکتر جذاب می گذراند. هانا زباله های کافی شاپی را که در آن کار می کند به سطل زباله اش می ریزد و بعد از اینکه متوجه می شود برای عذرخواهی به آنجا می رود. او داغ است، به شکلی تراشیده شده. خانه او به همان اندازه زیبا است، با دیوارهای سفالی، پنجره های خلیج و مبلمان قرن میانه. او برای او مقداری لیموناد تازه می‌ریزد و بنا به دلایلی، ظاهراً بی‌جا، شروع به بوسیدن می‌کنند.

با تماشای آن، من واقعاً احساس مستی کردم، حتی بیشتر از زمانی که آن را برای اولین بار تماشا کردم. حتی زیرنویس تلویزیون را هم روشن کردم، چون همخانه‌هایم صبحانه درست می‌کردند و درباره شب قبل صحبت می‌کردند و سر و صدای زیادی در اتاق وجود داشت که نمی‌توانم به درستی تمرکز کنم. من دوست نداشتم که آنها در تلفن های خود اسکرول می کردند. می‌خواستم همه چیز را مثل من بپذیرند. شب دوباره به این اپیزود فکر کردم: هنر روی دیوارها، کاشی‌های داخل راهرو، گرمایش از کف و یک شیر آب گرم تا هرگز مجبور نباشی کتری را بجوشانی، کسی پاهایت را می‌مالد و می‌پرسد آیا کاری سبز تایلندی هست یا نه. باشه برای شام فردا شب