«…خوابیدن، احتمالاً خواب دیدن…»
با تمرکز بر غوطه ور شدن حسی و عناصر مشارکتی، «زیبای خفته: مد بیدار دوباره» – نمایش جدید مؤسسه لباس، که در 10 می، پس از امشب مت گالا 2024 به روی عموم باز می شود – به سمت شکستن دیوار چهارم حرکت می کند. این امر از نظر فیزیکی با استفاده محدود از جعبه های شیشه ای و به روش های ناملموس دیگر به دست می آید. می توان استدلال کرد که اندرو بولتون، متصدی مسئول، و تیمش در تلاش هستند تا نوعی حس حسی (یک وضعیت عصبی که در آن تحریک یک مسیر حسی منجر به تجربه های غیرارادی در مسیر دوم می شود) از طریق بویایی، صدا و بینایی ایجاد کنند. .
بولتون شخصاً و در کاتالوگ، حکایتی را در مورد بازدیدکننده جوانی از نمایشگاه کارل لاگرفلد در سال گذشته نقل میکند که از نگهبان میپرسد چرا نمیتواند چیزی را لمس کند، که یک اقدام تقریباً غریزی در مورد لباس است. لمس برای استفاده کنندگان و طراحان به طور یکسان از اهمیت اولیه برخوردار است، اما در موزه ها برای حفاظت از اشیایی که برای همیشه به آنها اعتماد دارند، این حس انکار شده است. (قرار گرفتن در معرض سطوح خاصی از نور و چربی پوست دو عاملی هستند که به تجزیه پارچه کمک می کنند.) لمس فیزیکی در «زیبای خفته» گریزان باقی می ماند، اما بولتون خاطرنشان می کند که ایده آن بسیار زنده است. او میگوید: این نمایشگاه به شما کمک میکند تا متوجه شوید که در واقع حس بینایی شما راهی برای لمس کردن است… لمس احساسات، لمس احساسات، لمس حافظه شما. زمانی که لباسی وارد موزه میشود، همیشه کمی خستهکننده بوده است و تنها حسی که واقعاً برای شما باقی میماند، بینایی است… میتوانید روی ساخت، تکنیک، گلدوزی تمرکز کنید. اما فکر میکنم با فعال کردن این حواس دیگر، متوجه میشوید که بینایی بسیار پیچیدهتر از نگاه کردن به چیزی است.»
ورود به نمایشگاه یعنی عبور از مرزی به قلمروی دیگر – شاید سرزمین نود. اولین چیزی که چشم بازدیدکننده به آن می افتد، برنز اوید کنستانتین برانکوزی است. میوز خفته در سال 1910، برداشتی محکم از حالت تغییر یافته از وجود در جایی که رویاها وجود دارند. این مجسمه ارزش کمی وقت گذاشتن را دارد، زیرا خواندن چندگانه را پیشنهاد می کند. برای شروع، میتوان آن را بهعنوان یک بازگشایی در نظر گرفت که به معنای طنیناندازی در سطح نهادی است. با گذشت بیش از 100 سال از ساخت این قطعه برانکوزی، بخشهای لباس هنوز وجود خود را در زمینههای موزه و سلسله مراتب هنر توجیه میکنند. همچنین ممکن است به ماهیت مغزی رویکرد بولتون به مد اشاره کند.