این احساس همان چیزی است که جیلنهال را به یک شریک عالی برای لافایت 148 تبدیل می کند. این شرکت حامی حفاظت از نقاشی قرن هجدهم بوده است فرض باکره / قدیس زن در شکوه اثر جولیا لاما، هنرمندی که در طول زندگیاش آنقدر ناشناخته بود که حتی عنوان نقاشیاش هم جای سوال دارد. زندگی دوم این نقاشی نه تنها فرصتی برای لاما است تا در نهایت به عنوان هنرمند پویایی که بود بدرخشد، بلکه بازتابی از ماموریت مداوم این برند برای تجلیل از دستاوردهای زنان جاه طلب در گذشته و امروز است.
جیلنهال در ادامه توضیح می دهد که چطور تا زمانی که در این برنامه تلویزیونی نقش شخصیت Candy Renee را بازی کرد – یک کارگر جنسی کارآفرین که به یک فیلمساز فمینیست رادیکال تبدیل می شود- در این برنامه تلویزیونی Deuce که او جاه طلبی خود را برای کارگردانی کشف کرد. جیلنهال وقتی برای اولین بار شروع به دیدن کارهای فیلمسازان زن کرد، در آن نمایشی بود که من تمام روز و هر روز به مدت سه سال وانمود میکردم که کارگردان هستم. مانند کندی رنی، آنها دیدگاههای واقعاً منحصربهفردی را در داستانسرایی به ارمغان آوردند که او در فیلمهای کارگردانان مرد ندیده بود. پیانو [directed by Jane Campion]او میگوید، و این فقط ذهنم را کاملاً منفجر کرد و فکر کردم، “مطمئن نیستم چرا، اما این دارد با من به زبان دیگری صحبت میکند.” “من فکر می کنم این همان چیزی است که در مورد 10 کتابی که توسط زنان در قرن 19 نوشته شده است، همه ما آنها را می خوریم زیرا چیزی وجود دارد که به زبان کمی متفاوت است و ما آن را احساس می کنیم و می شنویم.”
وقتی از جیلنهال در مورد ارتباطش با شهر ونیز پرسیده شد، می گوید که چگونه این اولین جایی بود که در آن شهر انجام شد دختر گمشده پس از اینکه محدودیتهای کووید-19 توانایی انجام نمایشها را متوقف کرده بود، به مخاطبان جمعی نشان داده شد. او میگوید: «معمولاً شما در میان تماشاچیان مینشستید و مردم را حس میکردید، حال و هوا را حس میکردید، اما من هرگز، حتی یک بار تا زمانی که در شب افتتاحیهمان در این تئاتر عظیم در ونیز نبودم، این کار را نکردم. من از طیفی از احساسات در مورد آن گذشتم، و سپس واقعاً در ونیز دیده شد و در ونیز واقعاً مورد قدردانی قرار گرفت. بنابراین من همیشه ونیز را دوست خواهم داشت، جدای از این واقعیت که این یک شهر باورنکردنی است. با این کار، جیلنهال را به میدان رفتند، جایی که در حالی که نقاب توری اش روی چشمانش بسته شده بود و طلایی که روی لباسش بود، از پلکان هتل بالا رفت: به نظر می رسید یک قطعه از هنر ونیزی تماماً برای خودش.