اما به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد آن، من وظیفه بررسی سریال کلاسیک را داشتم ووگ به عنوان یک بیننده برای اولین بار – و عضو کاملاً پرداخت شده نسل Z – به این معنی که دیگر نمیتوانم چیزهای اجتنابناپذیر را به تعویق بیندازم. من خیلی هیجان زده بودم که بالاخره بفهمم این همه هیاهو سر چیست: از مد لذت ببرم، فانتزی های نیویورکی ام را به صورت نایب از طریق این چهار زن زندگی کنم، بفهمم آیا من کری هستم، میراندا، سامانتا یا سامانتا هستم. یک شارلوت (هشدار اسپویل: من هیچکدام از آنها نیستم.)
من قایق را از دست دادم جنسیت و شهر. من آن روز را تماشا نکردم – بیشتر به دلیل جنین واقعی بودن در هنگام پخش اولین قسمت در سال 1998. به عنوان یک بزرگسال، فکر می کنم ناخودآگاه غواصی را به تعویق انداختم. جنسیت و شهر چون فکر می کردم به محض اینکه به آنجا رفتم، در عرض یک دو هفته کاملاً دچار وسواس شده و آن را پرخوری خواهم کرد.
از بسیاری جهات، جنسیت و شهر یک قطعه دوره است. در اپیزود 3 (“خلیج خوک های متاهل”)، کری با دوستان متاهل خود ملاقات می کند – اگرچه او اعتراف می کند که فقط با آنها دوست است تا بتواند از استفاده از خانه آنها لذت ببرد – صبر و پیتر که در همپتون ها زندگی می کنند. پیتر در حالی که کری در حال حرکت به سمت حمام است، کاملاً غیرمعمول آلت تناسلی خود را به او میتاباند. من سه بار نفس نفس زدم اولاً به این دلیل که کری، همانطور که اکنون به درستی آن را برچسب گذاری می کنیم، مورد تجاوز جنسی در فضایی امن قرار می گرفت. ثانیاً، با وجود اینکه کری قربانی این سناریو است، از صبر به نظر عصبانی میشود. نفس سوم من بعداً به گوش رسید، چون باند گزارشی را ارائه میکند و در مورد چشمک زدن بحث میکند که انگار چیز مهمی نیست. سامانتا حتی با سرسری می پرسد: “پس، چقدر بزرگ بود؟”
او خیلی باهوش است، اما نه به شکلی سکسی. من ماهیت سرد و گرم رابطه کری با او را هیجان انگیز نمی دانم. خسته کننده است او هرگز به صراحت نمی گوید که چه احساسی دارد، و در اطراف هر فرصتی برای توضیح می رقصد. چرا همه چیز اینقدر محرمانه و مبهم است؟ مخصوصاً در چند قسمت اول، انتظار داشتم که معلوم شود او مخفیانه ازدواج کرده است. همانطور که در طول فصل به قدرت رسیدم، شخصیت او واضحتر میشد، اما هنوز چیزی بهطور منحصربهفرد در مورد او آزاردهنده بود.
چند نکته پایانی…
این نمایش خیلی سریع است. پلک بزن، و باز هم دوست پسر دیگری بوده و رفته است. من حدس میزنم همه اینها بخشی از جذب انرژی آن سبک زندگی فانتزی نیویورکی است. به عنوان یک بیننده، شما احساس می کنید که چهار نفری چنین زندگی فوق العاده مهمی دارند، پر از شایعات، مهمانی ها و فرارهای جنسی.
دیدن سیگار کشیدن شخصیت های اصلی (که شرور نیستند) در تلویزیون احساس عجیبی می کند.
موهای کری باورنکردنی است – من را متعجب کردم که دیدم او موهای مجعد طبیعی خود را در آغوش گرفته است.
شکستن گاه و بی گاه دیوار چهارم در دهه 90 است.
چه آهنگ تم فوق العاده ای. این جازی است، جذاب است، عشوه گر است. این یک قتل است.
میراندا با اسکایپر همان طور رفتار می کند که بیگ با کری رفتار می کند.
اکنون، من در آغاز هزاره شهروند نیویورک نبودم، اما کاملاً مطمئن هستم که در آن زمان، مانند اکنون، یکی از متنوعترین مکانهای روی زمین بود. بر اساس سرشماریهای سال 1990 و 2000 شهر نیویورک، 56.8 درصد از جمعیت شهر دارای تنوع قومی بودند و 25.2 درصد از شهر به عنوان سیاهپوست/آفریقایی آمریکایی شناخته میشدند. در کل فصل 1، من فقط هفت شخصیت غیرسفید را شمردم – همه در نقش های فرعی و یک خطی. چشم کناری.
سامانتا از زمان خود جلوتر بود
در جای دیگری از قسمت 2، ما با یکی از دوستان کری آشنا می شویم که فاش می کند که مخفیانه از همه مدل هایی که با آنها رابطه جنسی دارد فیلم می گیرد. کری این موضوع را کمی عجیب می داند. سامانتا آن را فرصتی برای تقویت نفس میبیند و حتی تا آنجا پیش میرود که با مرد مورد نظر رابطه جنسی داشته باشد تا او را وادار کند که او را ضبط کند. نه تنها همه اینها بسیار بد است، بلکه غیرقانونی است.
این نمایش به طور دقیق شهر نیویورک در دهه 90 را نشان نمی دهد
او دختر هیچکس نیست و هر بار این را ثابت می کند. با تماشای این نمایش در سال 2023، فمینیسم پس از موج سوم (و چهارم)، سامانتا چندان رادیکال نیست. نگرشهای معمولی او نسبت به رابطه جنسی و روابط اکنون آنقدر عادی به نظر میرسند که به سختی پلکهایی را برای چشمانداز بیرحمانهاش به هم زدم. با این وجود، او واقعاً از زمان خود جلوتر بود – من باید به خودم یادآوری می کردم که این برنامه برای اولین بار در سال 1998 پخش شد، زمانی که قبل از برنامه، رابطه جنسی معمولی و فرهنگ قلاب کردن هنوز تابو بود. از یک طرف شما شارلوت دارید که از ایده یک خانواده هسته ای و حومه شهر کامل کف می کند (و در مورد هر کسی که چنین چیزی را نمی خواهد قضاوت می کند). از سوی دیگر شما سامانتا را دارید، بی حوصله و با افتخار به هرکسی که دوست دارد لعنت میکند، انتظارات جامعه لعنتی است. لحظه مورد علاقه اش دوش «من بچه ندارم» بود – نمونه ای عالی از انتخاب او برای بچه دار نشدن.
آیا آقای بزرگ حتی کری را دوست دارد؟
او یک روزنامه نگار در شهر بزرگ است که به کفش اعتیاد دارد – من می توانم ارتباط برقرار کنم. با این حال، من با بسیاری از نتایجی که او در ستون های خود می گیرد، ارتباطی ندارم. اپیزود 2 («مدل ها و فانی ها») را در نظر بگیرید، که در آن کری به بررسی این موضوع می پردازد که چرا برخی از مردان فقط با مدل ها قرار می گذارند. این باند در نهایت مدلها را شرمسار میکند و به این معنی است که آنها «بیمبوها» هستند که شغل واقعی ندارند. (از سامانتا نقل قول میکنم: «من با پسرهای زیادی بیرون رفتهام و آنها میگویند من به اندازه یک مدل زیبا هستم، اما من برای امرار معاش کار میکنم.») هر چهار نفر بهعنوان دخترانی انتخاب میشوند. [that woman who constantly seeks male validation for being “not like other girls”] در نتیجه. ستون کری به جای تمرکز بر مردان، باید بر روی زنان تمرکز می کرد و دقیقاً می پرسید که چرا آنها با این مردان معمولی قرار می گیرند. به هر حال این بچه ها چطور توانستند مدل ها را بکشند؟
با آزار و اذیت جنسی خیلی معمولی برخورد می شود
با بیست و پنج سال تأخیر، اینها برداشت های داغ من بعد از تماشای فصل 1 است جنسیت و شهر.