من تصوری از خودم داشتم که اولین صبحانه ام را در آپارتمان خودم آماده می کنم، و طبیعتاً هیچ ارتباطی با آشپزی که خودم می شناسم ندارد. من خودم را به عنوان یک الهه خانگی خنک و آرام با حس شوخ طبعی تصور کردم – نیمی نورا افرون، نیمی لوری کالوین – آماده است تا با یک بطری شراب طبیعی عالی در دست از مهمانانش استقبال کند و از آنها خواهش می کند که در خانه خود را آماده کنند. مبلمانی که به طرز دلخراشی چیده شدهام، و قبل از اینکه به آشپزخانه بروم تا «تزیمها» را بررسی کنم، یک شمع Byredo روشن کردم.
همانطور که ممکن است تصور کنید، دید من به سرعت از بین رفت. ده دقیقه قبل از آمدن میهمانانم، از تلاش برای چیدن سه غذای اصلی به طور همزمان، به شدت عرق میکردم، آرایشم از حرارت روغن سرخ کردنی برای لاتکها از صورتم میریخت و دستهایم سه مرتبه خونریزی میکرد. مکان هایی را از یک تلاش ناموفق برای خرد کردن پیاز روی جعبه رنده جدا کنید. اگر مجبور بودم فقط شش بار چلو را ببافم، dayenu. (بله، می دانم، تعطیلات یهودی اشتباه است.) در نهایت، در مجموع هفت تلاش طول کشید تا اینکه غول بافته شده را در فر فرو بردم، و کاملاً مطمئن بودم که در فرآیند پخت مشکلی پیش خواهد آمد. در آخرین لحظه مجبور شدم سوپ توپ ماتزو را 86 بخورم که توپهای ماتزو در آبگوشت متلاشی شدند و خیلی شبیه کرمی بودم. خرس– اگر کارمی در کارش وحشتناک بود و یک زن یهودی شکست خورده بود.
به خودم گفتم که زیر نظر فرشته سامی کلر سافیتز یوتیوب، یک منوی غیرسنتی از غذاهای یهودی که بیشتر دوستشان داشتم، تهیه میکنم، که از تعطیلات مختلف گرفته شدهاند – لاتکس، سوپ توپ ماتزو، و برای اولین بار، چلو شخصی خودم. – و تصور می کردم که غذا آنقدر خوشمزه است که همه سر میز من در همانجا تبدیل به غذا شدند. (شوخی کردم: به نقل از یکی از یهودیان غیر متعارف مورد علاقه من، شارلوت یورک-گلدنبلات از جنسیت و شهر“یهود بودن بیشتر از جواهرات است.”)
وقتی دوستانم هانا و مارشال وارد شدند، شراب نوشیدند و به سگ کنجکاوشان مرل اجازه دادند قبل از اینکه کنارم روی کاناپه بنشینند، در اتاق نشیمن بو بکشد، من شروع به استراحت کردم. شاید این هدیه مهماندار سخاوتمندانه دوستم آمالی با یک بطری از جین هندریک مورد علاقه من بود، یا شاید بوی وسوسه انگیز لاتکس که روی آن خامه ترش، شوید و لوکس بود، یا شاید فقط آگاهی آرامش بخشی بود که حتی من نداشتم. توانستم پنکیکهای سیبزمینی را به هم بزنم – اما من شروع کردم به چیزی شبیه به یک روح جشن. (اگرچه یوم کیپور روز کفاره است، بنابراین، طبق معمول، از فیلمنامه خارج شدم.)