استودارت خاطرنشان کرد که به عنوان فردی که ذهن پرمشغله ای دارد و مستعد اضطراب است، به سمت حالت بیش از حد برانگیختگی گرایش دارم، یعنی همیشه در حالت آماده باش هستم، چه بیدار باشم و چه خواب. او میگوید: «کاری که باید انجام دهید این است که قبل از اینکه شما را بیدار کند، برانگیختگی را متوقف کنید. با دادن 20 دقیقه یا بیشتر در روز به خودم «نگرانی سازنده»، جایی که همه چیزهایی را که ذهنتان را درگیر میکند به کاغذ بسپارید و به خودتان اجازه دهید نگران آنها باشید، ذهنم را تخلیه میکنم و آمیگدال را از اضطرابهای قطع کننده خواب پاک میکنم. ، و حالت برانگیختگی من را کاهش می دهد. او میافزاید: «با یادداشتبرداری، شما ذهن مشغول خود را کنار میگذارید و نمیگذارید بارها و بارها به شما هشدار دهد. در تمام زندگی بزرگسالی شما، روش شما برای مقابله با استرس این بوده است که آن را در نیمه شب انجام دهید – باید مغز خود را تمرین دهید. فقط یک هفته آن را امتحان کنید.»
اما یک گفتگوی تصادفی چند ماه پیش با مربی خواب کامیلا استودارت همه چیز را تغییر داد. “آیا شما روزنامه نگاری را امتحان کرده اید؟” او پرسید. من نداشتم. من همیشه بیش از حد خودآگاه بودم، بیش از حد متقاعد نشده بودم. از نظر من، ژورنالنویسی با مههای بالش و نوشیدنیهای شیری در دسته ملایم-آرام و کاملاً بیاثر بود. استودارت این علم را توضیح داد: “آمیگدال مرکز نگرانی مغز شما است و مسئول پردازش عاطفی است – این آمیگدال است که قضاوت می کند که آیا چیزی ارزش وحشت را دارد یا خیر.” او گفت، آمیگدال پر استرس من بود که مرا از خواب بیدار کرد و افزود، “اما یادداشت روزانه به خاموش کردن آن کمک می کند.”
مانند بسیاری از بیماران بی خوابی، من همه چیز را امتحان کرده ام: قرص های خواب بدون نسخه (اثر می کنند، اما وابستگی اشتباه است)، ترک کافئین و الکل (کمک می کند، اما هیچ درمانی ندارد)، گوش گیر و ماسک های چشم (ضروری) ، پادکست های خواب، تنفس قبل از خواب، منیزیم و ملاتونین (همه بی فایده) و CBTi (که برای بی خوابی “i” است – موثر اما وحشیانه، و عادت های بد و بیداری من همیشه برنده بودند). من تمام حکمت های دریافت شده در مورد بهداشت خواب را دنبال کرده ام – بدون تأثیر واقعی. و با تمام ادبیاتی که در مورد پیامدهای منفی بی خوابی برای سلامتی وجود دارد، آسان است که اجازه دهید هراس زندگی شما را به سمت وسواس در مورد خواب سوق دهد. این هم کمکی نکرد.
احساس میکنم سالها از زندگیام را به خاطر بیخوابی از دست دادهام – گاهی اوقات به نظر میرسد که من هم چنین کردهام. بیشتر شبها نیمهشب از خواب بیدار میشوم، ناگهان در یک نوع هوشیاری برای آن حمله ببر دنداندار. اما البته، ببر هرگز نمی آید (این را می دانم زیرا ساعت ها بیدار هستم). برای من یک خواب خوب شش ساعت ناچیز است. بدترین سناریو – حدود چهار ساعت، که به قطعات کوچک تقسیم شده است (کمی شبیه من) – خیلی مکرر اتفاق می افتد.