این محیط ماورایی از همان ابتدا راه خود را در مخلوقات او پیدا کرده است. شکلها و حجمهای دلکور به فرآیند دگرگونی طبیعت اشاره دارند، زیرا اغلب موجدار، سینوسی و هیبرید هستند. برای پیش از پاییز، که چکیده دو نام داشت، زیرا او آن را تکامل روایت نمایش میداند، به سمت پدیدههای طبیعی دراماتیکتر و حتی تهدیدآمیزتر، مانند انفجارهای آتشفشانی، جریانهای فوران گدازه، ماگمای رشتهای، و حتی صحرا کشیده شد. مناظر سوراخ شده توسط شهاب سنگ ها و غبار هسته ای. نوعی استعاره از آینده ای نه چندان دور کابوس وار، اگر زمین به فرسایش حماقت بشر ادامه دهد.
او گفت: “من به نوعی آخرالزمان فکر می کردم، جایی که طبیعت در آن فرو می ریزد و منفجر می شود.” “اما همچنین امیدی به قدرت خود بازسازی آن وجود دارد.” برای این منظور، او روی یک پالت شدید از قرمز خونی، شرابی تیره، و مشکی کار کرد و گاه به گاه درخشش های سفید داشت و شبح را به طور متناوب دراماتیک و بی رمق نگه داشت. سطوح برای یادآوری حرکات تکتونیکی، شکاف ها درمان شدند. شکل ها به عنوان پوسته هایی در نظر گرفته شده بودند که از شکنندگی آنچه در زیر است محافظت می کنند. یک توئید ناهموار، راه راه با پولک های کوچک در بافت، به کت های کوتاه و بیضی شکل با نسبت های سخاوتمندانه بریده شد. یک کت قیچی با شکوه به رنگ قرمز خون اکسی روی لباس ابریشمی اثیری با پارچه ابریشمی برهنه پیچیده شده بود. دلکور توضیح میدهد که در یک یادداشت مشابه، مخمل سیاه ابریشم یک لباس نامتقارن با خوشههایی از کریستالها تزیین شده بود، «گویی آتشهای کوچکی هستند که روی سطح آن میخزند، یا موجودات کوچک بیگانهای هستند که بیش از حد روی آن رشد میکنند».
همان روکش خزدار و چروکیده به لباس بافتنی داده شد، در حالی که یک تی شرت ساده سفید (که توسط خود دلکور در لوک بوک پوشیده شده بود) با نقاشی دسته ای نه چندان خیرخواهانه از قارچ های مواج نقش بسته بود. چشمی کنجکاو از چیزی که شبیه قارچی است که به شکل پرتوتابیده شده ای از خورشید حل می شود، بیرون زد. دلکور گفت: «این یک یادآوری است که ما به عنوان انسان به خاطر کارهایی که با زمین انجام می دهیم مورد قضاوت قرار خواهیم گرفت. این همچنین در مورد رمز و راز جهش است: ما هزار سال بعد چه خواهیم بود؟ آیا فضا همچنان وجود خواهد داشت؟ شما هیچ پاسخی برای این سؤالات نمییابید، مگر اینکه بخواهید مستقیماً وارد حالت جنون بدون بازگشت شوید.» قطعاً رشتهای از دانشمند دیوانه چز دنیل دلکور وجود دارد.
ایده دنیل دلکور از طبیعت، ایده یک بتهای بوکولیکی نیست، بلکه نیروی قدرتمندی است – مغناطیسی و اسرارآمیز، گاهی اوقات بیگانه و ساکنان شگفتیهای جهشیافته ارگانیک. او به دورافتادهترین مکانها سفر کرده است، گاهی اوقات فقط برای تماشای کوچکترین و بیمعنیترین اشکال حیات – قارچها، هاگها، کپکهایی که روی تنه درختان عجیب و غریب رشد میکنند، حشرات کمیاب، شقایقهای دریایی تماشایی، و دیگر موجودات شناگر یا پرواز که نامهایشان این است. فقط برای دانشمندان دیوانه آشناست.