پیو گفت: «مجموعه این ایده تاریخی مردان و زنان در محل کار را در نظر میگیرد، و انتظار میرود که آنها چگونه به نظر برسند، بنابراین قرار گرفتن در بالای این منظره شهری به نوعی طعنه آمیز است. اینکه ارشدترین و پردرآمدترین شرکتکنندگان و ناظران نمایش اکثراً زنان بودند – با اقلیت مردانی که عمدتاً به نقشهای کارگزاری تنزل پیدا کردند و عکسها – کمی طعنه آمیز بود، اما در آن زمان مد یک حباب استثنایی است. یادداشتهای پیو همچنین بهخوبی از داستایوفسکی – یک مرد خونآلود دیگر – نقل میکردند: «کسی میتواند با شکوه در این دنیا زندگی کند اگر بداند چگونه کار کند و چگونه دوست داشته باشد.» پیو اضافه کرد که تضاد درونی که او هنگام بازگشت به کار پس از زایمان در اکتبر گذشته احساس کرد، تمرکز او را بر جریانهای اغلب متضادی که زنان باید بین عرصههای خانگی و درآمدزا حرکت کنند، بیشتر کرده است.
از روی نیمکتم در طبقه بیست و هشتم میتوانستم شکوه باروک سنت پاولز، بروتالیسم سخت باربیکن، و ارگونومی سیال کامپیوتری تمام آسمانخراشهای جدیدی را که اخیراً در مرکز مالی لندن پرتاب شدهاند، ببینم. . رجینا پیو در پشت صحنه گفت که تصمیم برای نادیده گرفتن این حوزه کاری سنتی مردانه آگاهانه بود. در آهنگ آغازین کرونوس، صدای مردانه با لهجه آمریکایی، تعصباتی را که زنان در محل کار با آن روبرو هستند، روایت میکند (حتی اگر چنین نابرابری غیرقانونی است).
بنابراین راه حل پوشیدنی امروز چه بود؟ در حقیقت، این مجموعه هیچکدام نداشت: در عوض، سؤالها موسیقی خلق و خوی متنی بودند که برای متحد کردن حوزه انتخابیه پیو خدمت میکردند. البته خیاطی هم بود، مخصوصاً در ژاکت یک و نیم سینه باز. تصور ارائه لباس به زنان برای ارائه خود به شرایط خود و با توجه به نگاه خودگردان خود، از طریق لباسها، دامنها و تاپهای رنگی غیرشفاف که با بستهای مرواریدی به بدن بسته میشدند، بیان میشد. لباس بافتنی بسته، سربندهای بافتنی و سوتینهای بافتنی که بیرون از لباسهای دیگر پوشیده میشد هم بازتابی از کار خانگی و هم فرار از نگاه مردانه بود. یک لباس یقه آویز آبی کم رنگ، صاف و محکم وجود داشت که بند آن از طریق یک النگو طلایی در ترقوه حلقه شده بود. یک ژاکت کامیون و سنگر با چرم وگان قهوه ای ستاره مجموعه ای از قطعاتی بودند که از این مواد ساخته شده بودند.
در نهایت، ارائه و زیربنای این مجموعه بهطور تقلیلآمیز به یک موضع قطبی و جزمی در مورد جنسیت که تقریباً به اندازه خود لباسها ظریف و جالب نبود، احساس میکرد.