راکل آلگرا برای توجیه الهام بخشیدن به مجموعه بهاری خود می گوید: «بله، من در برکلی بزرگ شدم – قلباً یک هیپی هستم. او که از استودیوی خود در کالیفرنیا بزرگنمایی میکند، میگوید: «نمیدانم کسی در اتاق آنجا تجربهای داشته است که ذهنش را تغییر داده و نگاهش را به جهان از طریق داشتن رابطه با گیاهان باستانی تغییر داده است». دنیای روانگردانها و میسلیومها مطمئناً لحظههایی را سپری میکند – در فصلهای اخیر در استلا مککارتنی و الکساندر مککوئین به آن اشاره شده است – اما برداشت آلگرا منحصر به فرد خودش بود. به طور خاص، او در مورد زیبایی فکر می کرد: “لنز که ما از طریق آن چیزی را که به آن نگاه می کنیم درک می کنیم چیست؟” برای این مجموعه، لنز «عشق، رنگ و راحتی» است.
رنگها و بخشهای راحتی همیشه از اصول کلیدی در مجموعههای آلگرا بودهاند، و بیشتر آنها آشنا به نظر میرسند: لباسهای رنگارنگ در سایههای صورتی و زرد مانند غروب آفتاب یا آبی مانند داخل موج. ژاکت های تکه تکه با “کره های رنگی همپوشانی”؛ و لبه های خام یک کافتان در رنگ کراوات امضای آلگرا، در سایه های زرد و خردلی، با جیب کانگورویی و پارچه متضادش، ظاهری جوان پسند از این روند بود. او همچنین تکنیک ایجاد چاپ روی پارچه های برجسته را بازگرداند، مانند پیراهن با چرخش های سبز و آبی و قرمز مانند آبرنگ هایی که در یک فنجان آب پراکنده می شوند. آنها را روی یک الگوی ژاکارد که شبیه سازندهای زمینی بود پوشانده بودند و مانند یک ردای روی یک تی شرت و ساق شلواری مناسب پوشیده می شدند.
او میگوید: «آنچه برای من در مورد روشی که مجموعه را کنار هم قرار میدهیم مهم است این است که فقط یک چیز نباشد – میدانید، ما پویا هستیم. “به من [the model in that look is] یک ستاره راک وقتی به نمایشها میروم و شخصی را روی صحنه میبینم که دارد خودش را مانند خلاقیت ناب نشان میدهد، این هم خداپسندانه است.» او می افزاید: “در هدف خاص شما خداپرستی وجود دارد.” و راکل آلگرا اولین کسی است که به شما می گوید که او را پیدا کرده است.
موتیف آبرنگ روی کت و شلواری با چاپ اسپلتر نیز وجود داشت که چاپ آن در واقع نام راکل آلگرا بود که به اندازه های بزرگ منفجر شده بود. او میگوید: «من همیشه با ایده پوشیدن لوگو مشکل داشتم. «برای من، این باید معنایی داشته باشد. بدیهی است که یک نام میتواند به معنای چیزی باشد، اما گفتن چیزی بیش از نام یا حروف اول مهم است. من نامم را با نوشته های بسیار بزرگ خط زدم، و سپس دست هایم را در جوهر فرو کردم، و بعد از ظهر واقعاً سرگرم کننده کاوش با جوهر روی پارچه را سپری کردم. این راهی بود که با گذاشتن یک لوگو روی لباسمان احساس راحتی کردم. او همچنین از حروف اول خود یک مونوگرام ایجاد کرد که شکل آن شبیه مار است که دم خود را می خورد («نماینده جریان مداوم چرخه زندگی») که روی آستین یک پیراهن راه راه رنگ شده به رنگ مشکی و پوشیده شده بود. با شلوار و یک کراوات (همچنین با مونوگرام او گلدوزی شده است). آنها در مجموعهای پر از لباسها و دامنهای شاداب و رنگآلود، کمی نامناسب به نظر میرسند، اما برای طراح منطقی بود.