یک بلوز ژولیده موآر عاج با پاپیون مخملی مشکی و دامن میدی هماهنگ با دکمههای مرواریدی در جلو وجود داشت. در تصویر لوکبوک شبیه باتشوای کلاسیک بود، با لبههای برجسته، اما در ارائه، که توسط مدلی پوشیده شده بود که مثلثی از موهای مجعد نارنجی روشن و صورتی روشن روی گونهها و ابروهایش داشت. فیلم سوزان سیدلمن اوایل دهه 80 این نیز بخشی از چیزی است که هی سعی داشت با ارائه ارائه دهد – آنچه که خود به لباس می آورد و چگونه می تواند شما را متحول کند و به شما احساس بدهد. هی گفت: “این نوع لباسی است که قرار است ماندگار شود، که در این زمان ها معنادار است، درست است؟” “این لباس روح من است که به تأثیرات اپی ژنتیکی دسترسی پیدا کند، چیزهایی که از نسل های قبلی آموخته ام: لباس را در استخوان هایم احساس می کنم.”
اما لباس چطور؟ چند فصلی است که هی در حال کاوش است و مرزهای آنچه را که نام تجاری او می تواند در بر می گیرد را در بر می گیرد. او گفت: «من به انجام کارهای مختلف ادامه میدهم و زمانی که موفق میشوم زمانی است که لباسی درست میکنم که مادربزرگ مادربزرگم دوست داشته باشد. برجسته ها شامل یک لباس بلند با طرح چوب قهوه ای (طراحی شده توسط یکی از دوستان) با جزئیات روبان مخملی مشکی بود. یک لباس مینی پینافور با لحاف خاکستری که با بلوز گلدار پوشیده شده و با پاپیون سفید در یقه تزئین شده است. و یک کت مخملی گلدار قهوه ای زرق و برق دار ساخته شده از پارچه مرده با تزئینات بدلیجات. یک پیشنهاد دهه 90 از کرست و دامن مجلسی دقیقاً برای امروز در تافته ابریشمی آبی یا PVC سفید به نظر می رسید. بافتنیهای Hay همیشه یکی از جذابترینهای فصلها هستند، و یک ژاکت یقهدار و دامن همسان با چاپ دایرهای سفید روی مشکی (به نظر نمیرسد آن را خالخالی بنامیم) برنده بود. لباس پایانی از دو لباس فصل گذشته، یکی از پاییز گذشته و دیگری از بهار 23 ساخته شده بود.
هی در گوشهای ساکت در پشت صحنه گفت: «در واقع زندهتر از آن چیزی است که من فکر میکردم.» او ادامه داد: “این ایده به نوعی از تجربه افرادی که به استودیوی من آمدند تا چیزهایی را امتحان کنند شروع شد.” «کمبرا فاهلر یک بار آمد، و زنی از کنیسه من با دخترانش آنجا بود، و این مردم هستند که در زندگی عادی راهشان را نمیپذیرفتند. اما در اینجا آنها چیزهایی را امتحان می کردند، در مورد یکدیگر فکر می کردند و در مورد ظاهرشان نظر می دادند و این بسیار سرگرم کننده شد.” این احساس بسیار آشنا – و تقریباً فراموش شده – حضور در انبار بارنیز را داشت: زنانی از اقشار مختلف جامعه لباس می پوشند و لباس می پوشند، فضای آینه را به اشتراک می گذارند و در مورد یافته های خود نظر می دهند. این یک تجربه دموکراتیک کننده بود. هی میگوید: «هفته مد میتواند بسیار خفهکننده باشد و این واقعاً چیزی نیست که من در مورد آن هستم، بنابراین این راهی است که من میتوانم به نمایش بگذارم و آن را در مورد احساسات نیز داشته باشم».
این فصل Batsheva Hay باند فرودگاه را با یک نمایش معاوضه کرد. هی نام این مجموعه را «خود بهعنوان لباس» گذاشت و با قدم زدن به گالری بورتولامی در ترایبکا، به راحتی میتوان انتظار اجرای یک قطعهی باشکوه را در یک جعبه سفید داشت. حال و هوای درون به طرز بازیگوشی آشفته ای بود. قفسه های غلتکی با مجموعه پاییزی باتشوا – که بسیاری از آنها دو برابر شده بودند – فضا را پر کردند. مدلها، از جمله بسیاری از دوستان و همکاران هی، در قفسهها سرگردان بودند و وسایل را در میآوردند و میپوشیدند. آنها برای مدلسازی لباسهای جدیدشان قدم میزدند، گاهی اوقات یک تکه لوسیت مربعی با هر آنچه در آن زمان در ذهنشان بود در دست داشتند (“من عاشق این هستم!” “Trans Rights”، “کاش من یک دم داشتم”). در وسط، یک ردیف از لباس های کلاسیک پریری باتشوا به بند رخت آویزان شده بود. با گذشت زمان، مدل ها و شرکت کنندگان تشویق شدند تا احساسات خود را روی آن لباس ها بنویسند. در گوشهای، شخصی در حال پخش آهنگ «Creep» از Radiohead روی ترمین بود. این یک ارائه نبود، یک ارائه بود اتفاق می افتد.