در شیوهای که گفتمان مد لندن از جزئیات تنوع در هویت بهاصطلاح طراحان نوظهور خود استفاده کرده است، نوعی اگزوتیسمی خودخواهانه وجود دارد. فرزانه، به نظر من، طراحي است كه در مورد او اين گونه صحبت شده است: او اصالتا ايراني است و در شمال انگلستان بزرگ شده است (ديگري ديگر). به طور قابل تحسینی، به نظر می رسد که او با ظرافت در حال توسعه یک استراتژی فرار است تا بتواند فرار کند و سپس خود را فراتر از آن تله تنبل ارتقا دهد. در یک برنامه غم انگیز پیش از نمایش، صحبت از این مجموعه شد که ظاهراً 1.68 درصد از شهروندان ایران را منعکس می کند که عشایر هستند. این شبیه یک ابهام عاشقانه بود – خدمات لب. فرزانه لمسهای قومنگاری آشکار، تقریباً لباس، را با قطعات بسیار پیچیدهای که بر فراز کدهای فرهنگی شناور هستند، ترکیب میکند. به عنوان مثال، شلوار و شورت بریده شده با پلیسه کناری، تازه و نو بود. تکههای توری پوشیده و هندسی که ممکن است یک روزنامهنگار تنبل (این یکی) تصور کند اقتباسی فرهنگی خاص است، در واقع بر اساس برخی پردههایی بود که فرزانه در حمام مادربزرگش به یاد داشت.
فرزانه گفت: «من فکر میکنم در صنعت مد، نهایت صداقت بسیار کم است. پس چگونه با یک برد در این تجارت ناصادقانه از جدول دور شویم؟ عشایر هر فرهنگی که در کنجکاوی سرگردان فرزانه سهیم هستند، از هر کجا که باشند، باید رمزهای او را درک کنند.
ما در باغ دوستداشتنی و مخفی فینیکس بودیم، یک فضای اجتماعی خیریه در گوشهای با برکت بهبود نیافته که در قلب ویرانشده از توسعهی مجدد لندن که بهطور فزایندهای دیستوپیکتر پنهان شده بود. فقط تعداد کمی از شرکت کنندگان متعهد، نمایش عثمان را که چند سال پیش در اینجا برگزار شده بود، به یاد می آورند. وقتی اولین مدلهای پریا فرزانه از لابهلای شاخ و برگهای نازک پدیدار میشدند و روی سنگفرشهای ناهموار و در عین حال دوستداشتنی چیده شده بودند، تماشاگران در حال ساختن گروهی از نالههای هواشناسی بودند – آن سرگرمی انگلیسی.