شاید ربیع کیروز رویکردی آرامتر به این فصل داشته باشد و مجموعهاش را بهجای برگزاری نمایش در یکی از نمایشگاههای کرانه چپ به نمایش بگذارد. اما به نوعی او مثل همیشه حرف برای گفتن داشت. برای شروع، او که به تازگی در هیئت داوران رژه طراحی، که جزء طراحی داخلی و معماری فستیوال d’Hyères است، حضور داشت، اشاره کرد که چگونه طراحان ممکن است یک سال را روی یک صندلی بگذرانند، در حالی که یک مجموعه مد ممکن است چیزی حدود 100 لباس را شامل شود. هر سه ماه ایجاد می شود. او میگوید: «من از ایده دور شدن از زمان خوشم میآید. “من باید به گونه ای آزاد باشم تا بتوانم بهتر فکر کنم.”
او برای همراهی با این مجموعه، از رویایی که در ذهن داشت نوشت، که شامل زنی بود که شاید با حسرت در بندری منتظر معشوقش بود. او از رنگ ها و پارچه ها استفاده کرد: ساتن، کرپ، پارچه ابریشمی و نخی، چرموز. او همچنین صمیمیت پوشیدن لباس دیگران را در زمان غیبت آنها منتقل کرد. «تو دور نیستی…»
و برای اولین بار (حداقل در خاطرات اخیر)، او می خواست لباس صحبت کند – کاملاً به معنای واقعی کلمه. غلافهای مشکی با پارچههای توری با گزیدههایی از چارلز بودلر «Le Beau Navire» (کشتی زیبا) گلدوزی شده بود. شاید تعجبی نداشته باشد که کیروز به ویژه مجذوب بیتی شده بود که ریتم تنبل و آهسته دامن جارویی را توصیف می کند که شاعر آن را با کشتی در دریا مقایسه می کند. اما این قطعه فقط شاعرانه نبود، هوشمندانه بود. لایه لایه روی چندین ظاهر در سراسر مجموعه، یک شبح شامل ایجاد کرد که باعث جذابیت کلمات روی سطح و همچنین آنچه در زیر بود. لازم نیست «فلورز د مال» را خوانده باشید تا متوجه شوید که او در حال بازاندیشی در مورد اینکه چگونه ما احساسات شهوانی را نشان می دهیم.
اگر کیروز مشتاق به تصویر کشیدن ژست های شاعرانه لباس است، مدام به زبان تصویری آنها نیز توجه دارد. در اینجا، به نظر می رسید که این دو عبارت به طور یکپارچه با هم ادغام می شوند: خط تیره ای از دریچه ای که کناره یک ژاکت با ساختار نرم را می شکافد. منحنی موج دار لباس مشکی بدون بند و به آرامی در اورگانزای متقاطع. یقه سیال بالا که مانند دم کشیده می شود. ممکن است به نظر غیرقابل تصور باشد که چیزی ظریف و دراماتیک باشد، با این حال کیروز به هماهنگی رسیده است که طرفدارانش از آن استقبال می کنند و برای او متمایز می دانند.
این فصل به خاطر خیاطی سبز روشنش در خاطره خواهد ماند: کت و شلواری با کراوات روی شانه و شلواری که با صاف ترین جرقه ها پایین آمده است. رنگ زرد به همان اندازه زنده به عنوان یک لباس پوشیده شکل گرفت که آستین ها عملاً در پشت ذوب می شدند. بهعنوان مستقیمترین کنایه به داستان بندر، لباسی وجود داشت که بهعنوان قطعهای به سبک ملوانی دوباره اختراع شد، یقهها بهعنوان یک V غوطهور به هم نزدیک شدند.
از آنجایی که زمان ما با هم با بازدید خردهفروش قریبالوقوع (و دوست دیرینه کایروز) اکرام گلدمن همپوشانی داشت، او به این نکته اشاره کرد که چگونه میخواست مردم طرحهای او را برای پوشیدن، نه فقط زیباییشان، بخواهند. من می خواهم مردم لباس های من را بپوشند. من می خواهم شعر را در لباس بیاورم، ایده های جدید بیاورم. اما اگر آنها را نپوشند، مثل این است که شما غذای زیبایی میکنید و کسی آن را نمیخورد.»