فریب این فکر را نخورید که تا به امروز «به اندازه کافی خوب» نیستید

او گفت: «ببخشید، این تقصیر من است.»

روز دیگر، داشتم روی کدم برای ورزشگاه ضربه می زدم که مردی در حال خروج خود را معرفی کرد. من فکر کردم که او باید از من برای راهنمایی یا چیزی بپرسد، زیرا من شبیه به یک چرند به نظر می رسیدم. من این کت پفی را پوشیده بودم که سابقم از یک چماق دزدیده بود که رنگ سفید روی آن پاشیده شده بود. من یک سالن بدنسازی بامزه سبز داشتم، اما او نمی توانست آن را ببیند. صورتم از خواب بد شبانه پف کرده بود. من هنوز کلاه دوچرخه ام را به سر داشتم. با این حال، او راهنمایی نمی‌خواست. داشت با من چت میکرد

او گفت: “من تو را در اطراف دیده ام.” می‌خواستم سلام کنم، اما نمی‌خواستم شما را از تمرین کنار بگذارم.»

این حسی است که اخیراً در مورد برخوردهای زیادی با مردان داشتم. من پیام های آنها را نادیده میگیرم. احمق‌ها، مثل وقتی که دوستی ویدیویی از مردی برایم فرستاد که تابلویی را در دست دارد که روی آن نوشته شده بود: «این را برای کسی که می‌خواهی روی صورتت بنشیند بفرست». و معمولی‌ها، مثل وقتی که پسری که بعد از یک شب بیرون رفتم با او تماس گرفتم به من پیام داد که آیا سالم به خانه برگشتم یا نه. لولا حذف می شود. این ضرب‌الاجل‌ها را برای خودم تعیین می‌کنم – قول می‌دهم وقتی پوستم پاک شد، وقتی دوباره به روال ورزشگاه برگشتم، وقتی از شر هلو روی صورتم خلاص شدم، دندان‌هایم را سفید کردم دوباره خودم را بیرون بگذارم. کلمات بیشتری نوشتم، وقتی در ارتباطات بهتر شدم، وقتی خیلی خسته نیستم، وقتی به انتهای لیست کارهایم رسیدم.

شماره ام را به او دادم و سپس برگشتم تا از درها عبور کنم – یا سعی کردم. ما آنقدر صحبت کرده بودیم که روی من بستند و من مجبور شدم خودم را عقب بکشم.

بخشی از من عاشق اتفاقی بود که همین الان افتاده بود. من مانند آن میم کایلی جنر در باشگاه راه می رفتم، جایی که او با جت شخصی در حال پیاده روی است و موهایش را پشت گوشش جمع می کند. بخش دیگری از وجودم احساس می‌کرد که در معرض قرار گرفته‌ام، انگار در زمان اشتباهی گرفتار شده‌ام. می‌خواستم به او بگویم: «صبر کن، من می‌توانم بهتر انجام دهم – هنوز آماده نیستم!»

من بعد از صحبت با آن مرد متوجه نقص این تفکر شدم. من با جذابیت به گونه ای رفتار می کنم که گویی چیزی منطقی است، گویی هر چه بهتر باشی، احتمال ملاقات با افرادی که دوستشان داری بیشتر می شود، که حدس می زنم باید درست باشد، اما همیشه اینطور نیست. من نمی‌توانم تنها کسی باشم که به عکس‌های قدیمی خود نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم که چگونه کسی از خود جوان‌تر من خوشش آمده است. من این همه آرایش چشم پر زرق و برق دارم، موهایم به دلیل سفید شدن نازک است، لب هایم خشک شده، ابروهایم خیلی تیره هستند، و با این حال با افراد زیادی ملاقات می کردم. اینکه چقدر داغ یا جالب هستید با میزان خوبی که زندگی عاشقانه شما پیش می رود نسبت به آنچه ما فکر می کنیم ارتباط کمتری دارد. در واقع، با اعتقاد به آن میکند می‌تواند ما را به درون ببندد، ما را ببندد، ما را از چیزهای خوب که در دامان ما فرود می‌آیند دور کند.



منبع

من قرمز روشن بودم.