عروسی بین آناهید اوکونکوو و گابریل اینگبزه – یک افسانه مدرن در دریاچه کومو

آناهید: «همانطور که ممکن است بدانید یا ندانید، مردان ایگبو بیش از حد از دخترانشان محافظت می کنند، چه رسد به تنها دخترانشان، و طبق سنت، من مجبور شدم با یکی از همان ها، مرد ایگبو، به ویژه اهل آنامبرا ازدواج کنم. (ننوی) و وقتی گابی از من در مورد ازدواج پرسید، مردد بودم، نه تنها به خاطر پدرم، بلکه به این دلیل که در این گام مهم زندگی ام طلب وجه خدا را تمام نکرده بودم.

بعد از صحبت با مادرم که اتفاقاً معتقد بود گبی نه تنها مردی مناسب برای شوهر است، بلکه یک پدر بزرگ است، به من گفت که محکم بنشینم و برایش دعا کنم. اگر اراده خدا بود این اتفاق می افتاد. یک سال با دعا با مامانم و دو خاله نمازگزارم منتظرش بودیم (درود بر شما خاله رزی و خاله منسا!). سرانجام به مادرم فهماند که می تواند پدرم را متقاعد کند که اجازه دهد این ازدواج اتفاق بیفتد، زیرا مادر گابی، مادربزرگ مری، فرزندانش را کاتولیک بزرگ کرد و بسیار خانواده محور بود، آنها را دوست داشت و آنها را با ارزش های سنتی مهمی که پدرم نیز به آن احترام می گذاشت، تلقین کرد. او همچنین دارای تبار ایگبو بود.

مهمترین مرحله از هفت مرحله برای پدرم بررسی پیشینه گبی و خانواده اش بود. اون 1 بودخیابان قدمی که برداشت وقتی این موضوع طبق استانداردهای پدرم بررسی شد، گبی از پدرم چراغ سبز دریافت کرد و او به خواستگاری من رفت.

پس از تمام لابی هایی که مادرم انجام داد، قلب پدرم نرم شد و او هفت مرحله عروسی را قبل از ازدواج اولیه آغاز کرد.

برای من همیشه می دانستم که جبرئیل یکی است. خواستگاری که دوست دارم برای خودم و در واقع خانواده مان حفظ کنم، در حضور همه عزیزانمان خاص بود و مهم همین است. شاید این بهترین داستان عاشقانه تاریخ نباشد، اما اگر این سفر واقعی چیزی به من آموخت، این است که عشق واقعی پابرجاست، هرگز دلسرد نمی‌شود و همیشه پیش می‌رود، حتی در سختی‌ها. من از همه و خدا سپاسگزارم که به دو روح ما اجازه داد تا به هم متصل شوند.»



منبع