همچنین بخشهایی از ضبط وجود دارد که احساس مکالمه میکند، یا انگار در حال شکستن نوعی دیوار چهارم در نحوه خطاب کردن شنونده هستید. آیا این از ماهیت نمایش ها نیز ناشی شده است؟
من فکر میکنم میتواند چیزی در این میل به گفتگو باشد که ناشی از همهگیری است، و درک اینکه چقدر مهم است که منزوی نباشیم. هر اتفاقی که افتاد واقعاً آن را تسکین داد. شاید ترانه سرایی که در آن زمان اتفاق افتاد باعث شد احساس کنم، آیا میتوانیم از شر هر چیزی خلاص شویم و بتوانیم به کسی وصل شوم؟? احتمالاً از این نظر سابلیمینال بود. من احساس جدیدی از بیاحترامی داشتم، مخصوصاً وقتی صحبت از هوای کمیاب کنسرت میشد.
خب، برخی از آهنگهای ضبط شده در برنامه نبودند – آنها از تمرین یک روزه آهنگ آمده بودند و به نوعی راه خود را به صفحه ضبط پیدا کردند. حدس میزنم که احساس میکنم شاید یک احساس اصلی از ضبط، به خصوص در “در رعد و برق” [the opening track of Multitudes]، سعی می کند از چیزی که در حال حاضر غریزی نیست، غریزه ایجاد کند – که اساساً مثبت است. برای جمع آوری لحظات امید، به جای جمع آوری لحظات شواهد خلاف آن. می دانم که به راحتی می توانم همه بهانه ها را در جیب پشتم نگه دارم، اما آخرین آهنگ، “آهنگ برای دوستان غمگین” درباره این واقعیت است که درد هدفی را دنبال می کند. این درد چیزی نیست که باید از بین برود، و در حالی که به پشت کسی دست می زنید یا هر چیز دیگری بگویید: “اوه، گریه نکن”. مثل این است که نه، کاملاً شما بهتر از هرکسی دلیل گریه ات و دلیل رسیدن به این لحظه تاریک و تاریک را بدان. و از شناخت آن لحظه، و شناخت صورت فلکی خاصی است که مشکلات فردی و جداکننده ما را تشکیل می دهد… این معادله دقیق تنها چیزی است که می توانید از آن به سمت امید حرکت کنید. درک آن، شاید دوست نشدن با آن، اما کنار آمدن با آن. هرگز متوقف نخواهد شد: آن روایت تاریک در ذهن ما، و تمایل ما به برچسب زدن و نامگذاری و داستان گویی در درون خودمان متوقف نخواهد شد. اما برای استفاده از آن به عنوان یک دارایی برای انجام بهترین حرکت بعدی، یا تصمیم آرمانآمیز بعدی، جایی برای پایان دادن به رکورد به نظر میرسد، زیرا پیکانی است به ابتدای آلبوم و به «In Lightning». این نوعی به رسمیت شناختن ماهیت چرخهای بودن بدترین دشمن خودمان است و به آرامی یاد میگیریم که چگونه با آن آتش بس برقرار کنیم.
آلبوم با غزلی درباره آغاز به پایان می رسد و در کل، نوعی احساس پایان باز به آن دارد. آیا فکر می کنید روند غیرعادی ساخت آن باعث شده است که بیشتر به زندگی آن پس از انتشار فکر کنید؟ آیا فکر میکنید این چیزی است که با ادامه تور در آن به تکامل خود ادامه خواهد داد؟