چند هفته و 12 ساعت ترانزیت بعد، در ایستگاه قطار وسترلند، در شمالیترین نقطه آلمان، اینچ از مرز دانمارک، پیاده میشویم. در حالی که تاکسی ما در امتداد جادهای باریک و بادخیز که از دو طرف کنار دریای مهتابی وادن، لبههای تپههای ماسهای مواج، دو طرف آن قرار دارد، به غرغرو کنارم میگویم: «حداقل شما به وایکینگهای محبوبتان نزدیک هستید. تقریباً نیمه شب است که به ساختمان اصلی ملک میرسیم، اما سازه کم ارتفاع و سه شاخه با منحنیهای ماهواره مانند و سقف کاهگلی چشمگیر – ظاهراً بزرگترین در اروپا – تازه قابل مشاهده است. این ملک که توسط معمار آلمانی برنده جایزه کریستوف اینگنهوون طراحی شده است، دارای مواد پایداری از جمله سنگ، بتن، و چوب ناتمام و تصفیه نشده است که آلاینده های قابل توجهی را در محیط های داخلی منتشر نمی کند. مدیر شب از ما استقبال میکند که با کمترین سر و صدایی ما را به سمت سوئیت دو طبقهای که دارای ساختار شیبدار است، هدایت میکند. سه گلدان کوچک سبزیجات رنگارنگ با کراکرهای املای نازک کاغذی به جای شام تحویل داده می شود، و به ما گفته می شود که ساعت 7 صبح به بخش پزشکی مراجعه کنیم.
اما من مدت زیادی است که برای یک زنگ بیدارباش تاخیر دارم. به دنبال تشخیص سرطان کارسینوم سلول سنگفرشی 11 سال پیش و جراحی های متعدد، دو سال تحت شیمی درمانی و پرتودرمانی قرار گرفتم که منجر به فلج صورت و همچنین آنافیلاکسی در آخرین انفوزیون شد. شفاف شدن در سال 2021 یک آرامش بود. اما یک روده سوراخ شده منجر به جراحی دیگری و دوره های بی پایان آنتی بیوتیک های داخل وریدی شد. حملات اخیر کم کاری تیروئید، و به دنبال آن اپشتین بار، سندرم خستگی مزمن، و همچنین IBS، باعث شده اند تا مدتی بازسازی شود. از دست دادن چند پوند نیز مشکلی نخواهد داشت. اما بیش از هر چیز، من فقط میخواستم دوباره احساس «بهتر» داشته باشم، و فرصتی برای انجام این کار – در کنار شوهر سرکش اما بداخلاقم – پس از تنهایی مدتی که در بیمارستانها گذراندهام یک امتیاز است.
بنابراین، در ساعت 7 صبح با لباس پانسمان و Birkenstocks رایگان به رنگ آبی به سمت منطقه پزشکی می روم. عملکرد کلیه، کبد و قلب؛ و همچنین سطح گلوکز و فشار خون من. پرستار از من میپرسد که آیا به توصیههای دو هفتهای قبل از ورود مبنی بر پرهیز از کافئین، الکل، شکر و سیگار و همچنین کاهش حجم وعدههای غذایی پایبند بودهام؟ من می گویم: “به نوعی”، حقیقت را آشکار می کنم. او آگاهانه لبخند می زند. واضح است که این اولین بار نیست که او این را می شنود.
پس از آن، برای صبحانه در اتاق ناهار خوری وسیع و دلباز به شوهرم ملحق می شوم، جایی که برای مدت اقامتمان یک میز به ما اختصاص داده شده است (هر کسی که انفرادی پرواز می کند می تواند به یک «میز اشتراکی» گرد بپیوندد). ادب قدیمی غالب است، و بیماران همکار – یک زوج فرانسوی-آمریکایی در سمت چپ ما (شوهرش زنگ مرده برای دیوید ژینولا، اسطوره فوتبال فرانسه است)، و یک تأثیرگذار ایتالیایی خوشتیپ که شبیه به خواکین فینیکس جوان در سمت راست ما است – سر تکان میدهند. “صبح بخیر” همانطور که آنها می گذرند. تابلوی کلی، با پنجرههای خمیدهای از کف تا سقف که نیهای سبز کمرنگ بلند از میان آن در نسیم تاب میخورند، نهادی از آلپ در اوایل قرن بیستم را به یاد میآورد.
یک کاسه کوچک ماست و دو تکه نان تست به اندازه لگو جلوی ما قرار می گیرد، همچنین یک شات گندم و یکی از قطره های تلخ Lans Med (مخلوطی طبیعی از عصاره های گیاهی که از سم زدایی کبد، صفرا حمایت می کند، و معده). به ما گفته می شود که هر لقمه را 40 بار بجوید و در حین غذا خوردن چیزی ننوشیم، به جز آمپول هایی که به هضم غذا کمک می کند. تقریبا می توانم صدای شکم شوهرم را بشنوم که مانند یک خرس عصبانی غر می زند. به او می گویم: صبور باش. معمولاً سه مرحله منو وجود دارد، اما برنامه من هفت مرحله داشت: 0، 1، 2، 2.1، 2.2، 3، و در آخر – جام مقدس – Active. ما با حسادت به افزودن کمپوتهای میوهای و کربوهیدراتهای هیجانانگیز مانند کینوا و اسپلت در بشقابهای همسایههایمان خیره میشویم که ظاهراً روزها از ما جلوتر هستند.