بروکس به یاد میآورد: «برخورد با آن در مزارع بسیار شگفتانگیز بود. تمام ساختمان های ویران شده و تعداد زیادی سیلوهای قدیمی وحشتناک و سیم خاردار.
این زوج در نهایت یک نمونه عالی را در یک شهرستان دورافتاده شمالی پیدا کردند که در ملک بزرگ خود قرار داشت. زمانی که بروکس متوجه شد که هالارد برای پروژههای در حال انجام در آمریکا و جاهای دیگر سفر زیادی میکند، او برای بیشتر اوقات در این زیبایی منزوی تنها میماند – و هالارد متوجه شد که با همه ظرافتاش، امکان تغییر خلاقانه وجود دارد. در خانه، فضاهای به شدت سفارش داده شده کاملاً محدود بود. بازدید از خانه دیگری که در آن اتاقهای قرن هجدهم به خانههای دیگری که قرنها پیش از آن ساخته شده بودند پیوند زده شده بود، امری واقعی بود. هالارد آن را «جذابکننده» میدانست – شما هرگز حوصله نداشتید، و بنابراین احتمالات چند برابر شد.
پلام سایکس نویسنده، همسایه دیگر، با ماشین از کنارش گذشت و یک عکس مخفی برای بروکس و هالارد در ایالات متحده گرفت. بروکس از عکسی که حاصل شد به یاد می آورد: “زمستان بود و بسیار افسرده کننده و واقعاً بسیار غم انگیز بود.” “اما هنوز، شاید چیزی بوده است.” بازدید بعدی حضوری بود. بروکس به یاد میآورد: «برخورد با آن در مزارع بسیار شگفتانگیز بود. همه ساختمان های ویران شده و تعداد زیادی سیلوهای قدیمی وحشتناک و سیم خاردار در همه جا.” اما وقتی او در یک مزرعه نشست و چشم انداز ساختمان ها را به یک جنگل باستانی و شیب بزرگی از دره فراتر از آن تحسین کرد، «این فقط یک جادو بود. و بنابراین، او ادامه می دهد، “من به نیویورک برگشتم و به کشاورزان نامه نوشتم. و بعد ما هرگز چیزی نشنیدیم و بنابراین به جستجو ادامه دادیم. و ما این کار را هر سال، هر تعطیلات در اینجا انجام میدادیم.» با این حال، هیچ چیز کاملاً درست نبود، و این زوج آماده بودند تا کشور مادری میراندا را رها کنند و در میان جاهای دیگر، به مریلند فکر می کردند.
با این حال، سفر به این صحنه ی بوکولیک طولانی و پیچیده بود. او میگوید هالارد «سالها و سالها و سالها از خانههای انگلستان بازدید میکرد»، اما با الهام از قلعه فرانسوی پدربزرگ و مادربزرگش، خود را به نمونههای قرن هجدهم گرجستان با سقفهای بلند و پنجرههای بلند محدود کرده بود، «زیرا، همانطور که او می گوید، “این تنها چیزی است که من دیدم که احتمالاً می توانستم تحمل کنم.”