من در آتلانتا هستم، مردم از من می پرسند، آیا جایی می روی؟ و من فقط دارم می روم سر کار. من اکثر اوقات لباس می پوشم و وقتی لباس واقعی می پوشم احساس خیلی بهتری دارم. من عاشق کمد لباسم هستم، بنابراین آن را می پوشم. من خریدن چیزها و نپوشیدن آنها را درک نمی کنم.
بستگی به احساسم داره من شخصی دارم که مجموعه من را بایگانی می کند. بنابراین من به نوعی به صفحه نمایش نگاه می کنم و آن را بر اساس آنچه که در حال و هوای پوشیدنم هستم، قرار می دهم. و البته اندازه مهم است. مثل اینکه بعضی از قطعات میتوانند بزرگ باشند، و من باید تصمیم بگیرم که آیا میخواهم آنقدر فضا را اشغال کند یا نه، زیرا گرفتن قطعات در آنجا بسیار سخت است. من لباسهای ایریس ون هرپن زیادی میپوشم و گاهی اوقات مجبور میشوی چیزهایی را بفرستی و با هرج و مرج آن مقابله کنی. این بستگی به تدارکات دارد که چه چیزی می توانم به آنجا برسم.
چکمه های رزمی من آدم پاشنه بلندی نیستم چیزی که در مورد هفته مد بسیار سخت است این است که شما لباس می پوشید و سپس بیرون می روید و اگر زمستان باشد هوا یخ می زند. بنابراین چکمه های رزمی همیشه خوب هستند – یا آکسفورد. و، می دانید، مانند جوراب شلواری عالی، پیراهن های آستین بلند، و یقه های یقه اسکی که می توانم زیر هر نوع لباس بزرگ مد بپوشم.
هر چیزی که می پوشم، هر چیزی که دارم، بر اساس شهود هستم. می دانید، لباس هایی که من دارم، تنوع زیادی دارد. یعنی من عاشق رنگ مشکی هستم. من عاشق Comme هستم [des Garçons]. اما در بیشتر موارد، من لباس را به عنوان نوعی زره می پوشم. بنابراین این به نوعی احساس من برای آن روز است. بنابراین کمد لباس من کمی همه جا را پوشانده است. من آن را بر اساس هیچ چیز و فقط احساس درونی ام نمی دانم.
لباس، لباس، لباس در تمام طول روز. من واقعاً کیف دستی ندارم. من آدم کیف پولی نیستم و اهل جواهرات بزرگ نیستم. این لباس، لباس، حتی بیشتر از لباس، بیشتر از کفش، و بیشتر از هر چیزی دیگر اگر مجبور بودم پابرهنه می رفتم.