سیترین صفدی هم خط را طی کرده است. او یک بار یک دامن بلند، یک یقه یقه اسکی مشکی و یک تی شرت بنفش پوشیده بود. این ترکیب بی شکل بود، بیش از حد به هم ریخته بود که احساس عمدی نداشت. همانطور که فرمان لوازم جانبی قدیمی دستور می داد، “من باید یک چیز را از دست می دادم.”
او شانس بیشتری با استفاده از جوراب شلواری بدون پا داشته است. او میگوید: «من وسواس زیادی برای پوشیدن دامنهای بلند با آن جورابهای شلواری پیدا کردهام، و سپس یک پاشنه بچهدار میپوشم تا فقط همین پاشیده شدن پوست وجود داشته باشد – یک تکه از مچ پا یا پا. وقتی بقیه قسمت من پوشانده می شود، این ناحیه بی ضرر از پوست به چیزی دیگر تبدیل می شود. این فقط مرا راضی می کند، لباس پوشیدن. به علامت ضربه می زند.»
مدت بیشتری طول کشید تا مدینه کوهن این ظاهر را پذیرفت. او می نویسد: “من نتوانستم شرکت کنم.” او خیلی به تجربه دبیرستانی خودش نزدیک بود. اما دو سه فصل گذشته تغییری در تفکر او ایجاد کرده است. من و او هر دو بیشتر به سمت خطوط پاچهای بلندی که زمانی قسم میخوردیم که پشت سر بگذاریم جذب میشویم. مدینه کوهن، Khaite و Prada را به خاطر تکامل خود میداند و خاطرنشان میکند که هر دو برند بیشتر به دامنها تکیه کردهاند تا لباسها و آنها را با پارچههای واضح و دلپذیر نیز نشان میدهند.
کالمایر در برچسب خودش، لباسهایش را با تیراندازیهای دقیق، شکافها و بافتهای زیاد از خواندن بیش از حد مضحک جلوگیری میکند. تمرین فکری و سخت است. این یک استدلال و کاوش در مرزها است، بی شباهت به خود تفسیر کتاب مقدس نیست. زیبایی شناسی معلم تورات به اندازه یک معما یک گرایش نیست: چگونه می توان آن را بدون اینکه پوشنده اش شبیه کسی شود که با چند دقیقه تاخیر به کلاس تلمود می دود، کانالیزه کرد؟
این باعث می شود سیترین-صفدی لبخند بزند و به مدرسه عبری در حومه کانکتیکات فکر می کند، جایی که او در شهری با خانواده های کمی یهودی بزرگ شد. در هر هفته، این مادران -تمرینکنندگان نسخه خودشان از زیباییشناسی معلم تورات- بودند که ماندگارترین تأثیر را گذاشتند.
او میگوید: «این لحظه از مینیمالیسم دهه 90 بود – لباسهای کالوین کلین و تاپهای نخی دونا کاران – که با لباسهایی که برای پوشیدن در معبد مناسب بود همپوشانی داشت. من 12 ساله بودم، و آنها را دیدم، و تمام نگاه آنها بسیار جالب به نظر می رسید. من اینطور بودم که خیلی شیک است.»
او میگوید: «این برای من لحن عاطفی دارد. ما میتوانیم آن را نوستالژی بنامیم، اما من حتی فکر نمیکنم این کلمه درستی باشد. بیشتر از این احساس می کنم، می دانید چیست؟ من آن را به دست آورده ام. من این حق را به دست آورده ام که اینگونه لباس بپوشم. من انجام دادم.”