آیا کتابی وجود داشت که واقعاً دوست داشته باشید یا در حین نوشتن به دنبال الهام باشید؟ مکان های مرکزی**؟**
من واقعاً جنی ژانگ را دوست داشتم قلب ترش. من به نوعی میگفتم: «وای، نمیدانستم میتوانی در مورد نوع خاصی از دوران کودکی بنویسی و آن را خشن، ناراحتکننده و عجیبوغریب کنی» و من واقعاً آن را دوست داشتم. بدیهی است که این در مورد بزرگ شدن چینی آمریکایی و داشتن احساسات واقعاً پیچیده در مورد آن است. به یاد دارم که او درباره شخصیتی نوشت که بزرگ شده است و هنوز با برادر کوچکترش سر و کار دارد و احساس میکرد که او کنار او نیست، فقط آن چیز کلاسیک والدین/بچههای بزرگسال.
از نظر احساسی، رمان بسیار واقعی است. مانند همه چیزهایی که تا بازگشت به خانه اتفاق می افتد و پس زمینه شخصیت اصلی شبیه من است. من هرگز نامزدی را برای ملاقات با والدینم به خانه نیاوردهام، اما به آن نزدیک شدهام، بنابراین از جهاتی شبیه این تمرین ذهنی بود. من تعجب می کنم که این چگونه خواهد بود. بیایید آن را بازی کنیم. وقتی داشتم آن را می نوشتم بیشتر و بیشتر متوجه شدم که تقریباً برای شخصیت دوست پسر سفیدپوست از نیویورک ایستاده ام. شخصیت بن در حال اعمال نگاهی است که من قطعاً به زندگی خودم تحمیل کرده ام. او این واکنش قضاوت آمیزتر و تند تند به آنچه که می بیند دارد.