اما من شروع به فکر می کنم که سرنوشت کمتر، و بیشتر نوع فردی که هستید تضمین می کند که اتفاقات خوبی برای شما بیفتد. چرا باید جهان هستی به ما کمک کند راه خود را پیدا کنیم؟ چرا خودمان نیستیم چرا نمی توانیم ببینیم که انتخاب درستی کردیم، حرف های درستی زدیم، سخت کار کردیم؟ وقتی Tall Guy دوباره در تماس است، چرا باید تصادفی باشد؟ و چرا نمی تواند به این دلیل باشد که من در یک ایستگاه اتوبوس زیر یک چراغ زرد خیابان در اینستاگرام بسیار عالی به نظر می رسیدم؟
در نهایت شک و تردیدهایی به وجود می آید.
وقتی به زندگی خود نگاه می کنید، فکر می کنید که کسی شما را در مسیر درست راهنمایی می کند، آسان است. مثلاً اگر سابقم از من جدا نمی شد، پس من مقاله ای در مورد او نمی نوشتم که ویروسی شود، یک نماینده یا یک ووگ ستون، یا کتابی نوشت، از آنجا نقل مکان کرد، و از طریق هم خانه جدیدم هیلی، با دخترانی آشنا شد که به معنای واقعی کلمه، همقطاران من هستند.
در حقیقت، شاید مردان به زندگی ما وارد و خارج شوند نه به این دلیل که قرار است راه خود را به سمت ما بیابند، بلکه به این دلیل که با توجه خود سازگار نیستند و نمی دانند چه می خواهند. در واقع، نمیدانم که آیا Tall Guy اکنون بیشتر به من بازمیگردد، زیرا – در حالی که تلاش میکردم همه چیز را به کیهان بسپارم – ناخواسته خودم را بسیار بیتفاوتتر و آرامتر نشان دادم. چیزی که او می تواند از حضور من در رسانه های اجتماعی احساس کند. شاید من هنوز در حال بازی هستم – اما حداقل این بازی بهتر از بازی قبلی است.