در مورد شما چطور؟ چقدر از زندگی شما در اختیار دارید شما در پی یافتن خود جدیدتر و درخشان تر؟ برای حضور بیشتر چه چیزی را به حداقل می رسانید؟ چگونه زمان صفحه نمایش خود را کاهش می دهید؟ این را هر سال میگویم، اما راحتتر است که چیز جدیدی را انتخاب کنید – یک سرگرمی، یک مهارت، مردم اغلب یک زبان را امتحان میکنند – تا اینکه زندگیتان را برای «بدی» کلی بررسی کنید و سعی کنید آن را از بین ببرید. (من پارک موازی را در کنار تعهداتم به مراقبت از پوستم تمرین خواهم کرد.) فقط فکر می کنم زندگی آنقدر مملو از اتفاقات منفی است – جنگ، خشونت، تحولات سیاسی، آب و هوای ناپایدار – که آخرین چیزی که سزاوار آن هستید مجازات است. شما نیازی به یک رژیم طاقت فرسا ندارید، در حالی که ما در یک رژیم زندگی می کنیم. لازم نیست هر بار که گوشی خود را برمی دارید، یا لبنیات می خورید، یا فراموش می کنید که با مادرتان تماس بگیرید، احساس گناه کنید.
تمام خودآزمایی های ژانویه که به خودزنی تبدیل می شود، می تواند کمی رقابتی شود، و من فکر می کنم همه ما بخشی از این مشکل هستیم. همه ما بخشی از دنبال کردن یک وجود کامل و پرهیزگار هستیم. من می توانم، دست روی قلب، بگویم که می خواهم شما احساس امنیت و سلامتی داشته باشید، که عیوب خود تجویز شده شما نیازی به اصلاح ندارد، که ما همه دارای ویژگی های کمتر خوب هستند، که انسان بودن اساساً (و خوشمزه) ناقص است. در همین راستا میتوانم بگویم که دوست دارم کاپشنهایم کمتر از کسی کوچکتر قرض گرفته شده باشند و دوست دارم شاید نیم دهه کمتر خسته بخوانم. اما شاید اینها عیب های خود من هستند؟
سال نو مبارک. این یازدهمین روز کریسمس است و فصل تعطیلات لعنتی در حال پایان است. یک “لعنت به آن!” پای چرخ کرده یک “لعنت به آن!” مارتینی سوم یک “لعنت به آن!” اوبر به اعماق بروکلین در ساعت 5 صبح در آغاز باریکتر سال جدید، ما به طور طبیعی به گویهای بلورین آیندهمان نگاه میکنیم و تصمیمهایی میگیریم که ما را در مسیر New Me قرار میدهند. New Me اغلب سختتر، بهتر، سریعتر، قویتر است: اساساً شما قدیمیتر، با لعنتیهای کمتر.
تصمیم شما چیست، ریون؟ میشنوم التماس میکنی به آرامی به سمت New Me می روم. این اولین روزی است که برای صبحانه چیزی میخورم که از نظر فنی پودینگ نیست، و چیزی میپوشم که مخصوص ورزش نیست. سال گذشته تصمیم من این بود درختان نخل بیشتر– چیزی شبیه مانترای سبک زندگی، به جای سفر به مرکز باغ – اما شوهرم به من پیشنهاد کرد به جای بازدید از ابوالهول ها، من را به خانه گیاه شناسی در باغ کیو ببرد. امسال، یک بار دیگر سعی میکنم شلوار ورزشی را کنار بگذارم، یک خماری که نتوانستم از آن هشیار شوم، زیرا شلوار ورزشی بسیار نرم و لعنتی است. من این احساس را دارم که کلاغی که من میخواهم شوم شلوار میپوشد، خیاطی بیشتری میپوشد، ممکن است حتی به کراوات هم تن بدهد؟ اما در حال حاضر من هنوز از زندان پنبه ای شلوار واقعی عصبانی هستم. من همچنین در حال یادگیری رانندگی هستم، که نه تنها به من امکان دسترسی به کف دست های دورتر را می دهد، بلکه کمی احساس کنیکی نیز به من می دهد. برد مضاعف