مثلاً چندی پیش، داشتم به کسی که دوستش داشتم پیام میدادم و این موضوع را داشتم که به نظر میرسید هر متنی از اهمیت بالایی برخوردار است: فاصله بین یک «هاها» و یک «ها» به معنای تفاوت بین درخواست او از من بود. یا نه. پیامهایی را در برنامه یادداشتهایم نوشتم و آنها را کپی و چسباندم، استرس ناشی از آن باعث شد تلفنم را به سمت دیگر اتاق بکشم، فقط چند ثانیه بعد روی دستها و زانوهایم خزیدم تا ببینم آیا هنوز پاسخ داده است یا نه. .
این خنده دار است، زیرا از دست دادن قدرت به نوعی دلیل رابطه جنسی من با او در وهله اول بود. او خیلی مشتاق بود که من به او برگردم. گفت برایم نگرونی درست می کند، گرمایش روشن است و صبح صبحانه می خورد. من می خواستم با او رابطه جنسی داشته باشم زیرا می دانستم که از آن لذت خواهم برد، همچنین به این دلیل که بخشی از وجودم احساس می کرد که دارم وقت او را تلف می کنم، تا آن لحظه به او مدیون بودم. سومین قرار بود، کسی که مردم معمولاً با آن رابطه جنسی دارند.
این حس وجود داشت که در رابطه جنسی، چیزی را که نباید میداشتم، بخشی از قدرتم را از دست داده بودم. این احمقانه است، زیرا از رابطه جنسی با او لذت می بردم. من هم باید احساس می کردم که برنده شده ام. اما جنسیت در جامعه ما اینگونه است، مانند چیزی که مردان از زنان می گیرند.
و سپس پسری بود که اخیراً با او قرار ملاقات رفتم. اونی که بهت گفتم – اونی که بعد از رابطه جنسی با اون خیلی آسیب پذیر شدم که می خواستم از زیر تی شرتش بخزیم و سرم رو از طرف دیگه بیرون بیارم.
چندی بعد دوباره با پسر دیگری که دوستش داشتم این کار را انجام دادم.
عجیب نیست که اینطوری برای خودمان قوانین وضع می کنیم؟ وقتی سعی میکنم علت آن را بفهمم، چندی پیش یک شب خاص را در یک بار با چند دوست به یاد میآورم. من داشتم با این پسر چت می کردم و این گفتگوی واقعا خنده دار داشتیم در مورد پدران در تعطیلات و اینکه چرا آنها همیشه در ساحل با دستانشان پشت سر می ایستند. او از من پرسید که آیا نوشیدنی می خواهم، و من گفتم بله. متوجه شدم که او ممکن است با من صحبت کرده باشد، بنابراین این کار را انجام دادم که شما مانند “…دوست پسر من” هستید، زیرا در آن زمان یکی از آنها را داشتم، و چند ثانیه بعد او روی میز خم شد و لیوان را برداشت. او به تازگی مرا از دست من خریده بود، زیرا مشخصاً اگر یک مشتاق جنسی نبودم، ارزش هشت دلار را نداشتم. و سپس به یاد می آورم که چگونه یکی دیگر از دوستانم با شخصی که او را از دوران مدرسه هنر می شناخت، قرار ملاقات گذاشت. او را به خانه برد و وقتی او را دعوت نکرد، گفت: “این برای من کارساز نیست” و راه افتاد. آنقدر به بسیاری از ما می گویند که تنها ارزش ما جنسی است که کمی آن را باور می کنیم.