من همچنین برای نیمه اول آن بارداری به شدت افسرده و مضطرب بودم. من داروهای ضد افسردگی را کنار گذاشته بودم تا باردار شوم. من هرگز به طور قطع نمی دانم که آیا استفراغ باعث کاهش سلامت روانی من شده است یا اینکه این حمله هورمونی بارداری بوده است یا هر دو. در هر صورت، زمانی نبود که بخواهم مستند کنم.
اوایل امسال یک استوری در اینستاگرام وجود داشت که از مردم می خواست عکس های حاملگی خود را به اشتراک بگذارند. من نمیتوانم جملهبندی دقیق را به خاطر بیاورم، اما دوگانگی عمیقی را که هنگام ضربه زدن به این برآمدگیهای نوزاد با اندازههای مختلف احساس میکردم را به یاد میآورم – تورمهای کوچک سه ماهه اول تا رشد به اندازه هندوانه روزهای آخر. بخشی از من دوست داشتم تمام چهره های خندان را ببینم که شکم های گردی را به هم گرفته بودند. به خصوص اگر به پوستر نزدیک بودم، از دیدن دوستانم در کمال لذت هیجانی به من دست داد.
اما زنانی که برای کتاب جدیدم با آنها صحبت کردم، فریاد از درون: ناپایداری مادری آمریکایی، گفت که تجربه خودشان از بارداری توسط رسانه های اجتماعی تغییر کرده است. یکی از مادران به من گفت: «همه این تصاویر زیبا، این عکسبرداریهای زیبا با تاجهای گل، ناخودآگاه مرا به این سمت سوق داد که تصور کنم بارداری آسان است، یا این که روز به روز روند زیبایی است». وقتی معلوم نشد که برای او اینطور نیست، احساس کرد که چیزی نابهنجار در او وجود دارد.
اما برای خودم هم غم و اندوهی را احساس کردم. من تقریبا هیچ عکسی از بارداری ام با دختر بزرگم ندارم. استفراغ بیش از حد داشتم، بنابراین روزی چند بار استفراغ می کردم. متخصصان زنان و زایمانم به من اطمینان دادند که مواد مغذی کافی برای حفظ سلامت کودکم دریافت می کنم، اما بدن خودم پژمرده شد. پوست من رنگ پریده ای بود که با جیب های قرمز آکنه کیستیک قطع شده بود و موهای نازک من در جاهایی پراکنده شدند.
این کمک کرد که اولین بارداری من در سال 2012 اتفاق افتاد. اینستاگرام وجود داشت، اما به اندازه امروز در همه جا حاضر نبود. در آن زمان، فشاری برای انجام بارداری خود در شبکه های اجتماعی احساس نمی کردم. من خیلی بیمار بودم، مجبور شدم شغلی را که در آن زمان داشتم ترک کنم. من تا هفت ماهگی به سختی از آپارتمانم بیرون آمدم و دیگر به شدت از استفراغ خودداری کردم، بنابراین بارداری خود را در ملاء عام انجام نمی دادم.